جستجو در مقالات منتشر شده


۵ نتیجه برای قفقاز


دوره ۲، شماره ۴ - ( ۱۰-۱۳۹۹ )
چکیده

راه‌های مواصلاتی برای کشورهای آسیایی به دلیل وسعت جغرافیایی قارۀ کهن از اهمیت خاصی در تبیین سیستم منطقه‌ای برخوردار است. این امر سیاست منطقه‌ای چین را به عنوان قدرتمندترین کشور آسیایی و مولدترین مردم جهان، نسبت به محیط پیرامونی دست‌خوش تغییرات عمده‌ای کرده است. در این بین نقش قفقاز جنوبی به عنوان پل ارتباطی چین با غرب و بازارهای صادراتی اروپا بسیار حائز اهمیت است. لذا پکن با بهره‌گیری از ظرفیت قفقاز به‌عنوان حلقه اتصال منافع استراتژیک خود به‌ویژه در حوزه انرژی و تجارت زمینه افزایش تعاملات را با جمهوری‌های قفقاز جنوبی تحت لوای پروژه جاده اقتصادی ابریشم جدید (یک کمربند، یک راه) فراهم می‌سازد. از سوی دیگر در تاریخ روابط دولت‌های آسیایی و اروپایی، قفقاز به شاه کلید مناسبات قاره‌ای شهرت یافته است. که این نقش مسئولیت دولت‌های قفقازی را در تعامل هرچه مطلوب‌تر با چین دو چندان می‌کند.
از این‌رو در پژوهش پیش رو تلاش خواهد شد؛ تا با تاکید بر نگرش تحلیلی و از منظر تئوری سیستم منطقه‌ای، سیاست‌های منطقه‌ای چین در قبال جمهوری‌های قفقاز جنوبی و نحوۀ اثرگذاری پروژه جاده اقتصادی ابریشم جدید در افزایش دامنه نفوذ پکن در قفقاز جنوبی و نیز تاریخ مناسبات اقتصادی پکن و دولت‌های قفقازی، با توجه به اسناد موجود بررسی شود. در این بین فرضیه پژوهش بر این پایه استوار است که با توجه به استقرار سیاست خارجی چین بر پایه تعاملات اقتصادی با دولت‌های منطقه، افزایش روابط چین با جمهوری‌های قفقاز جنوبی در راستای احداث پروژه جاده اقتصادی ابریشم جدید، موجب تثبیت جایگاه چین در منطقه و تقویت مناسبات در سایر حوزه‌های اقتصادی خواهد شد.

دوره ۳، شماره ۱ - ( ۱۰-۱۳۹۹ )
چکیده

بحران قره‌باغ که با حملات ارتش آذربایجان به نیرو‌های ارمنی در این منطقه در تاریخ ۲۰ آبان دوباره شعله کشیده است ریشه در بحران‌ها و اختلافات دو جمعیت ارمنی و آذری از زمان شکل گیری اتحاد شوروی دارد. جنگ دوم قره‌باغ پس از ۴۴ روز با پیروزی ارتش آذربایجان و امضای توافق‌نامه سه جانبه آتش بس توسط رهبران روسیه، آذربایجان و ارمنستان در روز بیستم آبان ماه به پایان رسید. این جنگ و درگیری‌ها که پس از یک دوره شدید درگیری در نهایت منجر به آتش بسی موقت میان دو کشور درگیر آن هم با محوریت روسیه شد، در حالی صورت پذیرفت که ابهام و سوالات مهمی در مورد گذشته، حال و آینده منطقه ژئوپلیتیکی قفقاز و پیامد‌های تحولات کنونی"بحران قره‌باغ"بر کشور‌های همسایه به وجود آورده است.
در دهه‌های گذشته جمهوری اسلامی ایران آن‌چنان که باید و شاید موفق نشد، فرصت‌های ژئوپلیتیکی موجود در آسیای مرکزی و قفقاز را به سود خود فعال کند. این موضوع اکنون که تحولاتی سریع و جدی در قفقاز و به‌ویژه مناسبات جمهوری آذربایجان و ارمنستان به وقوع پیوسته، شرایط دوگانه جدیدی را پیش روی سیاست مداران ایرانی گشوده و فرصت‌ها و متقابلاً تهدید‌هایی را به‌وجود آورده است که اگر هوشمندانه با آن برخورد نشود، نه تنها سودی برای ایران نخواهد داشت، بلکه خسارت‌های سنگینی را متوجه کشورمان خواهد کرد.
مواردی که در این مقاله به عنوان پیامد‌های ژئوپلیتیکی جنگ ۲۰۲۰ قره‌باغ مورد اشاره قرار گرفت، ملاحظات و نگرانی‌هایی است که ممکن است در آینده برای ایران مشکلاتی را به وجود آورد. ناگفته پیداست حضور فعال و دیپلماسی قوی جمهوری اسلامی ایران در این منطقه به‌ویژه در شرایط حساس کنونی، می‌تواند بسیاری از تهدید‌های موجود را به فرصت تبدیل کرده و نگرانی‌های موجود را از بین ببرد.
لازم به تاکید است که بحران قره‌باغ و تحولات آن تاکنون، نشان از یک سیاست‌گذاری عمیق‌تر و گسترده‌تر برای کل قفقاز بزرگ و حتی آسیای جنوب غربی دارد، سیاست‌گذاری عمیقی که نتایج و پیامدهای ژئوپلیتیکی آن می‌تواند برای برخی بازیگران منطقه‌ای مانند ایران بسیار تاثیرگذار باشد.

دوره ۶، شماره ۳ - ( ۷-۱۳۹۳ )
چکیده

منطقه‌ی قفقاز که با حمله‌ی داریوش بزرگ به سکاها در سال (۱۲-۵۱۳ ق.م) ضمیمه‌ی امپراتوری هخامنشی شد، در سراسر دوره‌‌ی هخامنشی، مرزهای شمالی این امپراتوری را شکل می‌‌داد. مناطق امروزی گرجستان، آذربایجان و ارمنستان که به‌طور کلی، شامل کشورهای قفقاز جنوبی است، بخشی از ملل تابعه‌‌ی هخامنشیان بوده‌‌ است. فهرست‌‌های رسمی امپراتوری هخامنشیان از ملل تابعه، تنها به نام ارمنستان اشاره کرده‌‌اند و موقعیت سایر مناطق، در دستگاه اداری امپراتوری چندان روشن نیست. تنها منبع نوشتاری که در این‌باره، اطلاعاتی می‌دهد، تاریخ هرودوت است و داده‌‌های باستان‌‌شناسی نیز نشان می‌‌دهد که از اواخر (قرن ۶ ق.م) تغییرات عمده‌‌ و نوآوری‌‌های زیادی در مواد فرهنگی این ناحیه به‌وجود آمده که ناشی از حضور پارسیان است. براساس داده‌‌های باستان‌‌شناسی، که مهم‌ترین آن‌‌ها کاخ‌‌هایی با ستون‌‌های زنگی‌شکل از نوع هخامنشی است و نوشته‌‌های هرودوت و سایر مواد فرهنگی، مشخص می‌شود که بخش غربی ارمنستان به ساتراپی هیجدهم و بخش شرقی آن به ساتراپی سیزدهم و منطقه‌‌ی آذربایجان به ساتراپی یازدهم مندرج در لیست هرودوت تعلق داشتند. ضمن این‌که بخش غربی گرجستان، یعنی کلخیس، به‌‌طور مستقیم وارد ساتراپی‌‌های پارسیان نبود و درحد نهایی مرزها وظیفه‌‌ی پاسداری از قسمت‌‌های شمالی در برابر حملات سکاها را برعهده داشت و بخش شرقی گرجستان، یعنی ایبریا، نیز احتمالاً داخل در ساتراپی هیجدهم یا یازدهم مندرج در لیست هرودوت بوده است. به‌طور کلی، هدف از این تحقیق بررسی جایگاه اداری کشورهای امروزی گرجستان، آذربایجان و ارمنستان در سیستم اداری ساتراپی‌‌های هخامنشی براساس داده‌‌های باستان‌‌شناسی است. روش این تحقیق نیز بر پایه‌‌ی مطالعات کتابخانه‌‌ای و بازدید میدانی از محوطه‌‌های مورد بحث است.

دوره ۷، شماره ۳ - ( ۷-۱۳۹۴ )
چکیده

مسئلۀ سلطه یافتن روسیه بر قفقاز، به‌عنوان منطقه‌ای عمدتاً ایرانی، به‌لحاظ تاریخ و فرهنگ و نژاد، همیشه در ذهن مخاطب ایرانی تازه بوده است؛ مسئله‌ای که ارامنه نقشی اساسی در آن آفریدند. متأثر از خاطرات جنگ‌های صلیبی، ارامنۀ قفقاز، همیشه در آرزوی حضور یک دولت مسیحی قدرتمند در نزدیکی منطقه سکونت خود بودند، اما ازآنجا‌که اروپای غربی پس از جنگ‌های صلیبی هرگز آن حد به قفقاز نزدیک نبود که بر امور منطقه، تأثیرگذار باشد، ظهور یک قدرت مسیحی دیگر توجه ارامنه را جلب کرد؛ دولت مسکووی. فرآیندی که نخبه‌گان ارامنۀ ایران طی آن کوشیدند پای دولت همیشه توسعه‌طلب مسکووی و بعدها امپراتوری روسیه را به قفقاز باز کنند، درواقع فرآیندی از تغییر وفاداری بود که از دهۀ ۱۶۶۰ م (۱۰۷۰ ق) آغاز شد و تا سال ۱۸۲۸ م (۱۲۴۳ق)، سال بسته شدن قرارداد ترکمنچای، ادامه یافت. اینجا سعی شده به‌واسطۀ تبیین تشریحی و با اتکای عمده بر منابع ارمنی، افت‌و‌خیز‌های این فرآیند صدوشصت ساله به‌همراه چگونگی انتقال وفاداری ارامنه از ایران به روسیه تاحد ممکن روشن شود. یافته‌های این بررسی نشان می‌دهد که سه جناح عمدۀ اشرافیت ارمنی، یعنی رهبران کلیسا، ملیک‌ها و تجار برجسته، به‌ترتیب بیشترین اهمیت را در تعیین وفاداری سیاسی ارامنه قفقاز داشته‌اند؛ درحالی‌که ابتکار گِرَوش به روسیه از آنِ تجار ارمنی بود؛ اما این ملیک‌ها بودند که به آن دامن زدند و درنهایت، کلیسا بود که با نقش‌آفرینی خود تغییر وفاداری را قطعی ساخت.  

دوره ۱۳، شماره ۲ - ( ۱۲-۱۴۰۰ )
چکیده

در این مقاله، شهرنشینی در شمال قفقاز به‌مثابۀ یک مؤلفۀ مهم حیات اجتماعی در پیوند با موقعیت جغرافیایی و یک عامل ساختاری بومی یعنی «کوچ‌نشینی» بررسی شده است. کانون تمرکز آن، شهر تاریخی دربند و مقطع تاریخی مطالعه، دورۀ اسلامی با تمرکز بر سده‌های یازدهم/ هفدهم و دوازدهم/ هجدهم است. مسئلۀ محوری پژوهش ناظر بر واکاوی علل و عواملی است که مانع از تکوین یک شهرنشینی پررونق، پایدار و واجد هم‌بستگی اجتماعی در این مکان شد. مدعای پژوهش آن است که موقعیت راهبردی دربند در مرز ایران و دشت قبچاق، زمینه‌ای برای اعمال اقتدار دولت در قالب سیاست‌های مرزبانی و تکوین یک جامعۀ شهری در مقیاس محدود فراهم می‌کرد. هم‌زمان، دسترسی دربند به دریای خزر و تجارت چشمگیر آن، زمینه‌ساز شکل‌گیری یک شهرنشینی محدود اما پایدار در این مکان شد. باوجوداین، تجمع و گونه‌گونی کم‌مانند نیروهای کوچ‌نشین در داغستان و ظرفیتی که در این ناحیه برای اعمال نفوذ دولت‌های رقیب و ایجاد ناامنی وجود داشت، مانع از توسعۀ این شهرنشینی بود. تبیین رابطۀ موقعیت جغرافیایی، سیاست‌های مرزبانی و سهم نیروهای تمرکزگریز در فرسایش حیات شهری هدف اصلی این تحقیق است که با رویکرد جامعه‌شناسی تاریخی و رهیافت تببین علّی به آن پرداخته می‌شود. نتیجۀ پژوهش نشان می‌دهد که بین موقعیت مرزی دربند و شکل‌گیری و تحول حیات شهری آن در گذار تاریخ می‌توان رابطۀ معناداری را تشخیص داد. در این زمینه، عامل تجارت چونان پویه‌ای ایجابی و نیروهای کوچ‌نشین همچون عاملی فرساینده سهم تعیین‌کننده‌ای داشته‌اند.


صفحه ۱ از ۱