جستجو در مقالات منتشر شده


۲۴ نتیجه برای ساسانی


دوره ۴، شماره ۱ - ( ۴-۱۳۹۱ )
چکیده

باستان شناسی جنسیت شاخه ای از باستان شناسی اجتماعی است که به تحلیل و بررسی نظام جنسیت جوامع و هویت جنسیتی افراد و گروه های مختلف می پردازد. موضوع این پژوهش، بررسی نابرابری اجتماعی میان زنان و مردان در ایران دوره ساسانی است. اعمال گونه ای تبعیض جنسیتی و برتری مردان که بر ساختار اجتماعی و جنسیتی جامعه ساسانی استوار است، در مواد فرهنگی و منابع مکتوب این دوران نمود یافته است. هدف این مقاله، بررسی شرایط عمومی زنان- در مقایسه با مردان- و تبیین نقش و جایگاه آن ها در اجتماع ساسانی با توجه به تحلیل نظام جنسیت در این دوران است. برای این منظور، از تحلیل تطبیقی (مقایسه جایگاه زنان و مردان به عنوان دو گروه جنسیتی متفاوت) بهره گرفته و در کنار شواهد باستان شناختی، از متون دینی و حقوقی ایران ساسانی به عنوان شواهد مکمّل استفاده کرده ایم.

دوره ۴، شماره ۲ - ( ۷-۱۳۹۱ )
چکیده

چهار طاقی از شکل های ارزشمند معماری ایران در دوران پیش از اسلام و بعد از آن بوده که در ساخت بنا های مذهبی و جز آن به کار رفته است. بنابر شواهد موجود باستان شناسی، این نوع معماری در پیش از اسلام به ویژه از دوره ماد در نقشه آتشکده ها مشاهده شده است. پس از مدتی این شکل از معماری کاربرد عام تری یافت و در بنا ی کاخ ها نیز به کار رفت. طرح چهارطاقی در دوران اسلامی نیز مورد استفاده قرار گرفت؛ هرچند در چهار قرن نخست هجری آثار و نشانه های استفاده از آن بسیار محدود بود. باوجود این، از دوره سلجوقی به بعد با لزوم گسترش فضا های معماری مانند مسجدها، این نقشه در ساخت بنا های مختلفی مانند مسجد، آرامگاه و کاخ و کوشک کاربرد گسترده ای یافته است. نگارندگان در پژوهش حاضر برآن اند تا با توجه به نظریه کهن الگویی یونگ، علل و عوامل انتخاب این شکل از معماری و نحوه انتقال آن از دوره ساسانی به اسلامی را با ذکر شواهدی از جنبه امر قدسی در منابع اسلامی بررسی و تحلیل کنند. به بیان روشن تر، این پرسش مطرح است که آیا معماری چهارطاقی الگویی برگرفته از باورهای مسلط جامعه و یا به تعبیری، اندیشه ناخودآگاه قومی مردمان ایران از دوره پیش از اسلام است که در فرهنگ مذهبی و ادبیات دوره اسلامی راه یافته، ریشه دوانده و سپس در ذهن آدمیان این مرز و بوم تحول یافته و در ساخت دیگر بناها ازجمله کاخ ها، کوشک ها، مسجد ها و بناهای آرامگاهی به کار رفته است. هدف این مقاله، یافتن پاسخی برای این پرسش است.    

دوره ۵، شماره ۲ - ( ۱۲-۱۳۹۲ )
چکیده

  تنوع و پیچیدگی ساختار خانواده و ازدواج در ایران عهد ساسانی از موضوعات درخور توجه است. تأکید بر تداوم نسل، نام و تبار خانوادگی و کارکردهای این جهانی و آن جهانی ازدواج که سبب ایجاد این تنوع و پیچیدگی شده، از مهم ترین ویژگی های جایگاه زنان در جامعه ساسانی است. قوانین کهن زرتشتی خواهان ایجاد محدودیت هایی برای جامعه زنان بود؛ درحالی که قوانین جدید- که حاصل بازنگری دستوران عهد ساسانی بود- رشد و پیشرفتی محسوس در امور زنان و مسائل حقوقی آنان را نشان می داد. مقاله حاضر گونه های رایج ازدواج، قوانین مرتبط با جانشینی و وضع اجتماعی و حقوقی زنان را بررسی کرده است. به نظر می رسد قوانین اجتماعی ازدواج در دوره ساسانی حدود و اختیارات زنان را متفاوت تر از جوامع عشیره ای تبیین کرده است و نهاد خانواده به صورت عمومی در جامعه ساسانی تعریف استواری داشت؛ رخدادهای اجتماعی و سیاسیِ پایان این دوره تاریخی نشان از آن دارند که نقش اجتماعی و ارتقای اعتبار اجتماعی و سیاسی زنان به شدت ترقی داشته است. اگر در اواخر سلسله از سویی نبود اولاد پسر را برای جانشینی تنها دلیل واگذاری قدرت به زنان ندانیم، در سوی دیگر نیز، افزایش بینش و ارتقای درجه سیاسی و اجتماعی زنان در مطالبه قدرت مؤثر بوده است.

دوره ۵، شماره ۲ - ( ۱۲-۱۳۹۲ )
چکیده

با توجه به موقعیت جغرافیایی ایران به عنوان پل ارتباطی میان شرق و غرب، این منطقه از دوره باستان همواره در تبادلات فرهنگی، از اهمیت ویژه­ای برخوردار بوده است؛ به گونه­ای که گروه­های اجتماعی زیادی با قوم ها و فرهنگ­های گوناگون از این منطقه عبور کرده یا در آن ساکن شده­اند؛ درنتیجه برهمکنش فرهنگی، اقتصادی و سیاسی در میان آنان را در گذر تاریخ شاهدیم. یکی از مهم ترین بخش های مراودات فرهنگی شرق و غرب به روابط ایرانیان با یونانیان و رومیان در دوران تاریخی مربوط می­شود که در مدت زمانی طولانی با هم در ارتباط بوده و از عناصر فرهنگی یکدیگر متأثر شده و در از آن ها در هنر بومی خود استفاده کرده اند. در این مقاله، با بهره گیری از روش نشانه شناسی، به تحلیل موتیف «تیشتر» و «پگاسوس» به عنوان دو شخصیت اسطوره­ای در فرهنگ ایران و یونان بر روی دو ظرف سیمین ساسانی می پردازیم.    

دوره ۶، شماره ۳ - ( ۷-۱۳۹۳ )
چکیده

"جهانی‌‌شدن" یکی از تأثیرگذارترین اندیشه‌‌های فلسفی بر نهادهای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی کشورها و ملل مختلف بر مبنای یک‌پارچه‌‌سازی جوامع بین‌‌المللی در عصر نوین است. بیشتر پژوهشگران، آغاز جهانی‌‌شدن را به بعد از عصر رنسانس نسبت می‌‌دهند، حال آنکه با اندکی تأمل در اندیشه‌‌های فلسفی و مفاهیم اسطوره‌‌ای تمدن‌های باستان، می‌‌توان ریشه و خاستگاه این پدیده را، البته نه به‌معنای کاملاً مدرن و امروزی، در آن ادوار جست‌وجو کرد. بدون تردید، امپراتوری ساسانیان، که ۴۲۷ سال (۶۵۱ – ۲۲۴ م) در عرصه‌ی مبادلات سیاسی جهان نقش‌‌آفرینی کرده‌اند، را می‌‌توان یکی از بزرگ‌‌ترین و مقتدرترین حوزه‌‌های فرهنگی تمدنهای جهان باستان دانست که به‌طور مستقیم، متأثری از نظرها فیلسوفان زرتشتی اداره می‌‌شد. بنیانگذار این امپراتوری (اردشیر پاپکان: ۲۴۱- ۲۲۴ م) در پاسخ به این پرسش که چرا در مقابل ولی‌نعمت خود (اردوان پنجم- اشکانی) قیام کرده، می‌‌گوید: "تا جهان را یک‌خدایی کنم". اینک، این پرسش را می‌توان طرح کرد که آیا این امکان هست که تلاش اردشیر برای ایجاد جهانی تحت حاکمیت یک خدا - که با اقدامات عملی و تلاش‌‌های گسترده‌‌ای در تحقق این خواسته همراه بود- را نخستین گام در جهانی‌‌سازی به‌شمار آورد؟ فرض بر آن است که اندیشه‌ی‌ جهانی‌‌شدن بالغ بر هزاروهشتصد سال قبل در تفکرات موبدان عالی‌‌رتبه، زرتشتی پرورش یافته و اردشیر اول ساسانی آن را اجرایی ساخته است. در پژوهش حاضر، تلاش بر آن است تا با اتکا به متون کهن و اسناد باستان‌‌شناسانه نخستین رگه‌‌های اندیشه‌ی جهانی‌‌شدن و اقدامات عملی شاهان ساسانی در تحقق این تفکر، بررسی شود بدین‌منظور، تعدادی از شواهد تاریخی و باستان‌شناسانه‌ی عصر ساسانیان را که نشان دهنده‌ی فرضیه‌ی پژوهش باشند، در چارچوب نظری اندیشه‌‌های جهانی‌‌شدن و جهان‌‌وطنی، به بحث کشیده خواهند شد. از اندیشه‌ی جهان‌‌وطنی، که ریشه در دوران باستان‌‌ دارد، به‌منظور ارتباط‌دادن مفاهیم امروزی جهانی‌‌شدن با اندیشه‌‌های جهان باستان استفاده شده است. درنتیجه‌ی پژوهش حاضر روشن شد که اندیشه‌ی جهان‌‌وطنی و جهانی‌‌شدن، نزدیک به دوهزار سال قبل در ایران مطرح و توسط شاهان ساسانی اقداماتی عملی در تحقق آن نیز انجام شده است.

دوره ۶، شماره ۳ - ( ۷-۱۳۹۳ )
چکیده

ساسانیان به‌عنوان یکی از قدرتمندترین سلسله­های ایرانی، بیش از چهارسده و تا پیش از حمله اعراب مسلمان به ایران حکومت کردند. دولت بزرگ ساسانی با پیروی از اصل تمرکز حکومت و ملی‌کردن دین زرتشت، ایران ملوک­الطوایفی عهد اشکانیان را به‌صورت کشوری یکپارچه و مقتدر درآورد؛ به‌گونه­ای که این حکومت، علاوه‌بر بازآفرینی قدرت سیاسی، دگرگونی­های گسترده و عمیقی را درتمامی زمینه­های اجتماعی و فرهنگی ایران ایجاد کرد. با این‌حال، پس از چندی، عوامل بسیاری  باعث سستی تدریجی این سلسله‌ی قدرتمند و درنهایت، فروپاشی آن در برابر حمله‌ی اعراب مسلمان شد. در این نوشتار، بر این است تا با بررسی دقیق و همه‌جانبه‌ی آثار مورخان چهارسده‌ی نخستین دوره‌ی اسلامی، یعنی ابوحنیفه‌ی دینوری، یعقوبی، مسعودی، طبری و ابن‌مسکویه، دلایل ضعف تدریجی و فروپاشی حکومت ساسانی با روش توصیفی- تاریخی، مورد پژوهش و تحلیل قرار گیرد. نتایج پژوهش، نشان می‌دهد که از دیدگاه مورخان چهارسده‌ی نخست اسلامی، در ضعف و زوال ساسانیان و شکست آنان در برابر اعراب مسلمان نقش داشته است؛ امواردی مانند تعصبات مذهبی و جایگاه رفیع روحانیان زرتشتی، قدرت روزافزون اشراف و نجبا، کشتار خاندان سلطنتی توسط شیرویه و ضعف پادشاهان در اواخر حکومت ساسانی، کودتای نظامی‌سرداران علیه پادشاهان، جنگ­های طولانی‌ مدت فرسایشی برون‌مرزی، به‌ویژه جنگ­های مداوم با امپراطوری روم، براندازی خاندان آل‌لخم توسط خسروی پرویز، فشارهای اقتصادی بر مردم و وضع مالیات‌های سنگین، بلایای طبیعی همچون طغیان دجله و فرات و امدادهای غیبی.

دوره ۸، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۶ )
چکیده

چکیده: برای درک آثار هنری یک عصر و بنیادهای موثر بر آن، کشف رابطه بین تصویر و رخدادهای اجتماعی برای کشف دلایل تولید آنها ضروری می‌نماید. از اینرو، پژوهش حاضر سعی در تبیین رابطه‌ی میان تصاویر یک دوره و عناصر مختلف اجتماعی، فرهنگی و سیاسی مؤثر بر آن را دارد. در تاریخ ایران در غالب موارد هنر وابسته به دربار و به عنوان بیانیه‌ای بازتاب دهنده قدرت و اندیشه‌های حاکم در جامعه است و تولید و بازتولید آن مبتنی بر نیازهای حکومت به رسانه‌های تصویری برای بیان ایده‌های مورد نظر خود است. به این منظور، مورد بررسی در این پژوهش، دوره‌ی ساسانی به عنوان نقطه اوج دوره‌ی گفتمانی ایران پیش از اسلام و یکی از دوره‌های طولانی دارای چالش‌های گوناگون از منظر قدرت و مشروعیت انتخاب شده و از بین رسانه‌های تصویری و هنری آن سکه‌ها مورد نظر بوده که شواهد زیادی از تغییرات بازنمایی تصویری را آشکار می‌سازند. مورد بررسی خاص این پژوهش، سکه‌های دوره قباد اول و جاماسب در سیر زمانی خلع قباد اول از قدرت به واسطه ظهور فرقه مزدکیه، جانشینی جاماسب و رسیدن مجدد قباد اول به سلطنت و تغییرات تصویری سکه‌های پادشاهان مزبور در طی این دوره بوده است. نتایج پژوهش نشان می‌دهد که این پادشاهان در طی دوره‌های مزبور با قصد افزایش اقتدار و مشروعیت خود، از عناصر و نمادهای ریشه دار در عقاید زردشتی، به منظور شکل دادن به سیمای تصویری این امر بهره می‌برند . واژه‌های کلیدی: هنر ساسانی، سکه‌‌های ساسانی، قباد اول، جاماسب، قدرت و مشروعیت.

دوره ۹، شماره ۱ - ( ۱۰-۱۳۹۷ )
چکیده

ناحیه‌ سکستان همواره در دوران ساسانی از اهمیت خاصی برخوردار بوده است. از دوران خسرو یکم تا خسرو دوم ضراب‌خانه‌ منتسب به این منطقه از فعال‌ترین ضراب‌خانه‌های ایرانشهر به شمار می‌رفته که نشانگر تسلط کامل ساسانیان بر این منطقه است. پس از مرگ خسرو دوم ضراب‌خانه‌ این ناحیه در مقاطع گوناگون زمانی فاقد فعالیت بوده است. امروزه سکه‌ای متعلق به اردشیر سوم در موزه‌ آستانه‌ مقدسه‌ حضرت معصومه(س) قم نگهداری می‌شود که تنها سکه‌ طلا از این شاهنشاه ساسانی و همچنین نخستین سکه از وی با علامت ضراب‌خانه‌ سکستان می‌باشد که تاکنون به‌دست‌آمده است. در این پژوهش سعی شده تا ضمن مطالعه‌ این سکه‌ نویافته و سنجش آن در کنار سایر یافته‌های باستان‌شناختی به‌دست‌آمده از اواخر دوران ساسانی در سکستان، وضعیت سیاسی نواحی جنوب شرقی ایران در دوران پس از خسرو دوم، بر‌اساس شواهد تاریخی و داده‌های باستان‌شناختی موردبررسی قرار گیرد. این مقاله از نظر هدف تحقیق از نوع تحقیقات بنیادی و ازنظر روش و ماهیت تحقیق نیز پژوهشی تاریخی و توصیفی-تحلیلی محسوب می‌گردد، همچنین گردآوری داده‌ها در آن به‌ صورت میدانی-کتابخانه‌ای است. بر‌اساس نتایج حاصل از این پژوهش به نظر می‌رسد که ناحیه‌ سکستان در اواخر دوران ساسانی تحت فرمانروایی شاخه‌ اصلی دودمان ساسانی و وفادار به خسرو دوم بوده است. این مقاله از این منظر مورد اهمیت است که می‌تواند وضعیت گرایش‌های سیاسی جنوب شرقی ایران در اواخر دوره‌ ساسانی را بر‌اساس یافته‌ای نوین تا حدود زیادی روشن سازد.  

دوره ۹، شماره ۲ - ( ۳-۱۳۹۷ )
چکیده

دو ویژگی بنیادین هنر یادمانی ساسانی، یعنی سنت واقع‌گرایی و سنت مقامی به بهترین شکل در نگارکندهای صخره‌ای این دوره نمود یافته‌اند؛ به گونه‌ای که در کنار هم یک نظام نشانه‌ای رمزآلود را پدید آورده‌اند. معناکاوی این نظام نشانه‌ای با توسل به «رویکرد نشانه‌شناختی: بافت‌گرایی و پیوستار متنی (تصویرشناسی مقایسه‌ای)» میسر خواهد شد. آنچه بن‌مایه این جستار شد، خطای دید ناشی از اجرای پرسپکتیو در نگارکند صخره‌ای بهرام دوم در نقش رستم فارس است. این مسأله که امر را در شخصیت‌شناسی برخی پیکره‌ها بر محققان مشتبه ساخته است، بسی پرسش برانگیز است. چرا هنرمند عصر ساسانی در مواقعی عامدانه به اجرای پرسپکتیوی بی‌ضرورت دست زده است؟ نتیجه مطالعات حاکی از آن است که ترفندهای هنری چون پرسپکتیو نیز نقش یک عنصر نشانه‌ای نمادین را در این آثار ایفا نموده‌اند؛ چنان که این ترفند در نگارکند بهرام دوم در نقش رستم فارس به دور از هر گونه ژرفانمایی، تنها با مفهومی سیاسی مبنی بر حق ولیعهدی همراه است. پرسپکتیو عینیت‌یافته در نگارکند صخره‌ای شاپور اول در نقش رجب فارس نیز در عین ژرفانمایی، نشانه‌ای مبنی بر اولویت در حق ولیعهدی است. پژوهش حاضر از نظر ماهیت و روش از نوع پژوهش‌های تاریخی است که با رویکرد نشانه‌شناختی به تحلیل مسأله پرداخته است.
 


 

دوره ۱۱، شماره ۲ - ( ۱۲-۱۳۹۹ )
چکیده

ر دوران باستان نقوش و نشا­ن‌های نمادین علاوه بر جنبه­های تزئینی بیانگر مسائلی مهم در باب فرهنگ، هنر و حتی ساختارهای اجتماعی یک حکومت و کشور است. در دوره ساسانی نیز نقوش نمادین با توجه به درهم‌آمیختگی دین و سیاست رونق بیشتری گرفته است، به‌نحوی‌که در اکثر آثار هنری به‌جای مانده از دوره ساسانی می‌توان نمونه‌ای از آن‌ها را مشاهده نمود. هنر گچبری در دوره ساسانی ازجمله هنرهای توسعه‌یافته‌ای است که نسبت به دوره­های قبل به اوج پختگی خود رسیده و شاهد کاربرد وسیع آن به‌صورت اشکال متنوع نمادین در بناها و کاخ‌های ساسانی هستیم. بررسی نقوش گیاهی نمادین گچبری­های دوره ساسانی، ضرورتی است که متأسفانه تاکنون به‌طور مستقل و مبسوط به آن پرداخته نشده است. این پژوهش بر اساس هدف از نوع تحقیقات بنیادی و بر اساس ماهیت و روش از نوع تحقیقات تاریخی به شمار می­رود. نتیجه این بررسی نشان می­دهد که غالب نقوش نمادین موجود در گچبری­های دوره ساسانی ریشه مذهبی دارند، این نقوش هرچند در قالب نقوش متعدد و متنوع گیاهی به نمایش درآمده­اند، لیکن هر یک از آن‌ها به‌عنوان یک سمبل از باورهای دینی و اعتقادی است. انگور و درخت زندگی ازجمله نمادهایی است که در ایران نمادی از باروری و برکت و جاودانگی هستند و همواره در این دوره این نقوش در آثار گچبری قابل‌مشاهده است، همچنین نقش نیلوفر معرف یکی ایزدان دین مزدیسنا است.
 

دوره ۱۱، شماره ۲ - ( ۱۲-۱۳۹۹ )
چکیده

خانواده به‌عنوان نهاد یا گروه اجتماعی دائماً در حال تغییر و تحول است. مطالعه ساختار خانواده و کم‌وکیف کارکردها در ارتباط با اعضایش و جامعه، مهم ارزیابی می‌گردد. متاسفانه در تاریخ طولانی ایران تحول خانواده به‌طور جدی مورد مطالعه قرار نگرفته است. این مقاله تلاشی مقدماتی برای شناخت ساختار و کارکردهای خانواده در دوره ساسانی با روش اسنادی است. یافته‌های این تحقیق نشان می‌دهد؛ نوع غالب خانواده در دوره ساسانی «خانواده گسترده» بوده که با دو نهاد سیاسی و دینی دیگر، جامعه آن روز ایران را می­ساخته است. ساختار خانواده در این دوره مردسالار بوده و تعدد زوجات رواج داشته و ازدواجهای درون گروهی تجویز می­شده است. دین رسمی زرتشتی خانواده را نهادی مقدس و نقش اصلی آن را فرزندآوری می­دانسته است. کارکردهای اصلی دیگر خانواده تولید و تامین اقتصادی خانواده و اجتماعی کردن و آموزش فرزندان بوده که باید شغل پدر و مادر را به ارث برده و ادامه می­دادند. در این دوره خویشاوندان پدری جایگاه برتری نسبت به خویشاوندان مادری داشته اند، و پسر ارشد با همسر و فرزندانش با پدر و مادر زندگی می­کرده است.

دوره ۱۳، شماره ۱ - ( ۶-۱۴۰۱ )
چکیده

وجود شکاف‌های اجتماعی همواره در جامعۀ ساسانی باعث افزایش انفکاک و همچنین حرکت انفعالی لایه‌های زیرین جامعه و بروز مسئلۀ گریز ­­شد و موجبات سقوط ساسانیان را در یکی از مناطق حساس جنوب غرب آسیا فراهم آورد. این تحقیق که با استفاده از روش تاریخی و تحلیل نظریۀ شکاف و گریز در جامعه‌شناسی انجام ‌شده، با طرح این سؤال پیش خواهد رفت که شکاف‌های اجتماعی در رخداد پدیدۀ گریز از حکومت ساسانی و سپس سقوط جامعۀ ایرانی چه نقشی داشته است؟ و در پاسخ به این سؤال، فرضیۀ تحقیق بر این استوار است که شکاف‌های اجتماعی موجود در حکومت ساسانی باعث گریز لایه‌های متعدد اجتماعی بوده و به‌دلیل عدم پیروی نسبی ساسانیان از عرف سیاسی نظریۀ حکومت ایرانی مبتنی‌بر رعایت تسامح در قبال اقوام و ادیان مختلف پهنۀ شاهنشاهی، زمینه‌های سقوط درونی و ساختاری فراهم آمد. دستاوردهای پژوهش نشان می‌دهد که وجود طبیعی شکاف‌های اجتماعی در جامعۀ ساسانی با رویکردهای سخت‌گیرانه و متعصبانه حکومتی تشدید و سپس به تسریع روند گریز منجر شد. از مطالعۀ نظری شکاف و گریز چنین به‌دست آمد که تضادهای موجود در جامعۀ ساسانی در بلندمدت به شکاف­ها تبدیل شد و چون لایه‌های زیرین این جامعه کم‌تر نقش و جایگاه را در این ساختار داشتند؛ هر چه بر عمر این سلسله افزوده می‌شد به پدیدۀ گریز بیشتر علاقه نشان داده می‌شد؛ به‌نحوی‌که این امر باعث شد هرکدام از اجزای جامعۀ ساسانی بدون توجه به وضعیت جامعۀ قبلی خویش که در همراهی با جامعه کلان ایرانی بود، به منافع قومی ـ دینی و یا محلی ـ صنفی خود روی آورند و در صورت ضرورت و با پیشامدهای اجتماعی با قدرت‌های بیرونی همراهی کنند.


دوره ۱۳، شماره ۳ - ( ۴- )
چکیده

به نظر می‌رسد تصویرگری نقوش زنان بر روی ظروف سیمین دوره ساسانی از موضوعات جالب توجه و مورد علاقه هنرمندان آن دوره می‌باشد که تعدد و تنوع آنها مؤید این امر است. آثار موجود نمایشگر زنانی با پوششهای متفاوت است که با در دست داشتن اشیای متنوع و در حالتهای مختلفی چون رقص، نوازندگی و حرکت تصویر شده‌اند. تعداد قابل ملاحظه‌ای از این نوع آثار، همراه با نقوش متنوع بانوان و دیگر ریزه‌کاریهای موجود، مورد مطالعه دانشمندان مختلف قرار گرفته‌اند که اظهار نظرهای متفاوتی را در خصوص شخصیت و هویت آنان در پی داشته است. عده‌ای آنان را تجسم آناهیتا و پیروانش دانسته و عده‌ای دیگر نیز آنان را به دایناسوس و پیروانش نسبت داده‌اند. برخی این صحنه‌ها را کاملا سکولار و برخی دیگر مفاهیم مذهبی برای آنها قایلند. این مقاله سعی بر آن دارد تا ضمن مروری بر مطالعات گذشته، با تکیه برروش نگاره‌شناسی و استناد به متون مذهبی آیین زرتشت، تفسیر جدیدی از این نقوش ارائه کند.

دوره ۱۶، شماره ۲ - ( ۲- )
چکیده

در میان پادشاهان متعدد دوره ساسانی، نرسی (۲۹۳ ـ ۳۰۲. م) تنها پادشاهی است که از او نقش برجسته بسیار مهم و جالب توجه ای در محل نقش رستم فارس به یادگار مانده است که در آن مراسم اعطای حلقه سلطنتی از جانب آناهیتا (الهه حاصلخیزی، باروری وربه النوع پاسدار آب) به نمایش در آمده است. این در حالی است که در سایر نقوش برجسته این دوره، حلقه سلطنتی که از دیدگاه پادشاهان ساسانی نماد نمایندگی خدا بر روی زمین است، از سوی خدای بزرگ «اهورامزدا» تفویض می شود. درباره هویت واقعی و محتوی تاریخی این نقش برجسته تاکنون تعابیر و تفاسیر متعددی شده است لیکن انتساب بانوی حاضر در این نقش برجسته به «شاپور دختک دوم» همسر نرسی ـ آخرین و پر بحث‌ترین نظریه‌ای است که از سوی دکتر علیرضا شاپور شهبازی که چندین سال سرپرستی حفریات و مطالعات باستان شناسی تخت جمشید را بر عهده داشت، در یک نشریه آلمانی مطرح شده و به چاپ رسیده است. این انتساب در حقیقت بهانه‌ای است که نگارندگان این سطور را بر آن داشت تا ضمن بر شمردن عقاید و نظرات محققان مختلف پیرامون نقش برجسته مورد بحث، به نقد و بررسی هر یک از آنها پرداخته و با ارائه دلایل مستند و کاملاً باستان شناسانه از صحت و صدق انتساب بانوی مذکور به الهه آب «آناهیتا» و سقم تمامی فرضیات دیگر، دفاع نماید.

دوره ۱۷، شماره ۴ - ( ۹-۱۴۳۱ )
چکیده

لایجدر بنا أن نحسَب التاریخ مجرد حوادث وقعت لیُدَوَّن فی کتابٍ ما للقراءه و التسلیه و التفرج، بل هو جزءٌ من شخصیه الفرد الجماعیه أو ذاکره الأمه التی تُعدّ أحد مکوّنات شخصیه الإنسان الأساسیة، و التی تجعل الفرد یفتخر بماضیه المجید و یتحسَّر علی ما وقع من حوادث مؤلمه فیما مضی من الزمان. بناءً علی هذا، فلیس التاریخ صوره جامده ثابته لأیه فتره من الماضی بل إنها قابله للتجدد و صالحه للتکرار فعلی الشاعر أن یعرض التاریخ عرضاً فنیاً لیحوله بطریقه غریبه إلی لون من ألوان الفن، هذا ما نجده عند البحتری الشاعر العباسی الکبیر. إن موقفه الواعی و المتحضر فی تلقیه للحضاره الساسانیه و شخصیاتها التاریخیه یدهش القارئ لأنه لم یکن شاعراً فارسیَّ الأصل بل اشتهر بأنه عربی محافظ لتقالید شعر العرب القدیم، لکن دیوانه ملیء بما ینم عن حبه لحضاره الفرس الراقیة، و شخصیاتها البناءة. إنّه استدعی الملوک الساسانیین فی شعره و نظر إلیهم نظره إعجاب فمجدهم و وصفهم وصفاً کأنهم من آبائه من العرب. ممن فتن البحتری بهم من هذه الشخصیات التاریخیة: شخصیه «أردشیر» و «کسری أنوشروان» و «کسری أبرویز» و «بهرام جور» و«بهرام شوبین » و «قباذ» و «یزدجرد» و «هرمز». لیس ذکر هذه الشخصیات التاریخیه فی شعر البحتری مجرد أسماء تاریخیه فحسب بل هی استدعاءات تاریخیه لشخصیات أصبحت رموزاً لحضاره راقیه لقوم ذوی مجد، ساعدوا أجداد الشاعر العربی فی حرب «أریاط»، بل أکثر من ذلک أنهم قوم نبلاء و علی الإنسان أن یحبهم مهما کان جنسهم.

دوره ۱۸، شماره ۲ - ( ۱- )
چکیده

دارابگرد یکی از شهرهای باستانی استان فارس بوده که تاریخ ساخت آن بر طبق اساطیر ایران، به زمان داراب شاه (داریوش اول هخامنشی) باز می گردد. با توجه به اینکه ۱,۲۱ % از کل سفال های نمونه برداری شده از سطح محوطه به دوره اشکانی تعلق دارد، می توان پذیرفت که شهر از دوره اشکانی مسکون بوده و تا دوره اسلامی هم وضع به همین منوال بوده است. نتایج حاصل از تجزیه و تحلیل داده های نمونه برداری شده از سطح محوطه، بیان کننده این نکته است که شهر دارابگرد در دوره ساسانی، استقراری متمرکز و پرقدرت داشته است؛ بعد از حاکمیت دوره اسلامی و شکست ارتش ایران و به دنبال آن تسخیر ایالت پارس و شهر دارابگرد، تغییراتی در عملکرد و کاربری فضاهای شهر به وجود آمد. به این صورت که عمده استقرار به سمت نیمه شمالی شهر گرایش یافت و به احتمال زیاد از نیمه جنوبی شهر در دوره اسلامی، استفاده چندانی نشده است. در مجموع به نظر می آید که در دوره اسلامی، همان طور که در برخی دیگر از شهرهای اوایل دوره اسلامی نیز مشاهده شده است، شهر به سمت شمال (خارج از باروهای شهر دوره ساسانی) گسترش یافته و باید شواهد این گسترش را در اراضی شمالی باروی شهر جستجو نمود؛ جایی که متأسفانه امروزه اکثر مناطق آن به مزارع کشاورزی مبدل گشته است.

دوره ۱۸، شماره ۲ - ( ۱- )
چکیده

فصل نخست بررسی و شناسایی باستان¬شناختی جزیره¬ی قشم در زمستان ۱۳۸۴ انجام شد که طی این بررسی ۹ محوطه مربوط به دوره¬ی اشکانی و ساسانی شناسایی شد. مطالعه سفالهای سطحی به دست آمده از محوطه¬های اشکانی و ساسانی قشم نشان دهنده ارتباط فرهنگی و تجاری بین این محوطه¬ها با محوطه¬های همزمان در سواحل جنوبی خلیج فارس و دیگر نواحی است. برای مثال گونه¬ی لعاب¬دار اشکانی و ساسانی که از محوطه¬های قشم به دست آمده¬ شباهت زیادی با گونه¬ی لعابدار محوطه¬های خوزستان، سواحل شمالی و جنوبی خلیج فارس از جمله اددور، کوش و ملیحا در امارات، سوهار در عمان، فیلکه در کویت و قلات در بحرین دارند. سفال منقوش دوره¬ی اشکانی نیز شباهتهای نزدیکی با سفال منقوش یک رنگ و دو رنگ جنوب شرق ایران، سواحل عمان و جنوب خلیج فارس به خصوص اددور، ملیحا و تل ابراک دارد. گونه شاخص دیگر، سفال معروف به قرمز صیقلی هندی (Indian Red Polish Ware) است که استفاده از آنها از اواسط دوره اشکانی تا سده¬های اولیه اسلام در سواحل شمالی و جنوبی خلیج فارس رایج شد. این گونه به طور گسترده در منطقه¬ای در هند (گجرات) و سند تولید شده و به مناطق مختلف سواحل خلیج فارس صادر می¬شده است. سفال سیاه و خشن با نوارهای برجسته¬ی تزئینی به دست آمده از محوطه¬های قشم مشابه به سفالهای سیاه و خشن حوزه جنوبی خلیج فارس است که از محوطه¬هایی همچون اددور، جزایر ابوظبی در امارات متحده عربی نیز گزارش شده است. سفال ساده و معمولی اشکانی و ساسانی محوطه¬های قشم نیز شباهتهایی با سفالهای شناخته شده این دوران در سواحل شمالی و جنوبی خلیج فارس دارد.

دوره ۲۱، شماره ۴ - ( ۷- )
چکیده

در راستای مسیر تکاملی حکومت ساسانی، تغییراتی به مقتضیات زمان، شرایط و شیوه­های حکومتی هر یک از پادشاهان صورت پذیرفت که بیش از همه متوجه تشکیلات سازمانی، مناصب، القاب، عناوین و سلسله مراتب موجود در هر یک از تشکیلات زیربنایی جامعه گردید؛ به گونه­ای که چگونگی سازماندهی این عصر را تا حدود زیادی در پرده­ای از ابهام فرو برده است. یکی از این مناصب، عنوان "وزرگ­فرمذار" است که علاوه بر دارا بودن واژگان معادل که هر یک در دوره­ای خاص مرسوم و پس از آن منسوخ گشت، به لحاظ کارکرد واقعی نیز با آشفتگی مقطعی و زمانی مواجه بوده است؛ به گونه­ای که افزایش یا کاهش حوزه اختیارات منصب فوق­الذکر متأثر از سیاست­های خاص هر یک از پادشاهان در نوسان بوده است. با توجه به این امر، پرسش­هایی که مقاله­ی حاضر برای پاسخ دهی به آن­ها سامان یافته است، عبارتند از: در اوایل کار ساسانیان، چه عنوانی معرف شخص وزیر بزرگ (وزرگ فرمذار) بوده است؟ در چه دوره­ای از حکومت ساسانیان، وزرگ فرمذار را "هزارپت" خطاب می­کرده­اند؟ سیر تحول عملکردی منصب "هزارپت" به چه شکل بوده است؟ یافته­های مقاله­ی حاضر به بیان این مهم می­پردازند که واژه­ی "بیدخش"، عنوانی است که در اوایل دوره­ی ساسانی برای ملقب نمودن شخص وزیر بزرگ به کار رفته و پس از مدتی به طور کلی منسوخ گشته است. عنوان "هزارپت"نیز یکی دیگر از عناوینی است که در دوره­ی میانی حکومت ساسانیانمعادل با منصب "وزرگ­فرمذار" بوده و می­توان سه دوره­ی عملکردی را برای آن متصور بود؛ به گونه­ای که در اوایل دوره­­ی ساسانی یک منصب لشگری بوده و در دوره­ی میانی اقتدار لشگری- کشوری را توأمان با یکدیگر داشته و در اواخر دوره­ی ساسانی به ماهیت صرف لشگری خود رجعت نموده است.     در این پژوهش سعی شده است با استناد به منابع تاریخی و شواهد کتیبه­ای به اصل و ماهیت وجودی منصب "وزرگ­فرمذار" و عناوین معرف آن و همچنین کارکرد واقعی یا افتخاری آن­ها در گذر زمان پرداخته شود تا بر اساس آن سیمای حکومتی و تشکیلات اداری دولت که در رأس آن شخص وزیر بزرگ قرار داشته است، در حد مقدور آشکار و زوایای تاریک آن روشن گردد. در نیل به این مقصود به بررسی تعامل میان عناوین "بیدخش"، "هزارپت"، "وزرگ فرمذار" و "سپاهبد" پرداخته شده تا بر اساس موجودیت و تقدم و تأخر جایگاه عناوین در شواهد کتیبه­ای و همچنین گواهی روایات تاریخی مبنی بر حوزه­ی عملکردی عناوین مذکور، درستی یا نادرستی فرضیه­های موجود مشخص گردد.

دوره ۲۲، شماره ۲ - ( ۳- )
چکیده

در فاصله سده‌های ۳ تا ۵ هجری و قمری و با شکل‌گیری دولت‌های محلی و ملی، زمینه برای احیاء سنت‌های فرهنگی و هنری دوره ساسانی فراهم آمد. در این ارتباط حاکمان سلسله سامانی نقش کلیدی بر عهده داشتند. امیر اسماعیل سامانی در ساخت بنای آرامگاه خود طرحی را انتخاب کرد که الگوی تعداد بیشمار بناهای آرامگاهی بعدی شد و از طرف دیگر عناصر معماری دوره ساسانی را با معماری دوره اسلامی پیوند داد. بنای آرامگاه امیر اسماعیل سامانی نشان می‌دهد که چگونه عناصر معماری سامانی در قالب جدید خود ظاهر می‌شود. طراحی و هم اجرای این بنا نشان از تلاش آگاهانه‌ای است که امیر اسماعیل سامانی در پیروی از سنت‌های دوره ساسانی بکار برده است. مطالعه عناصر معماری و ویژگی‌های آرامگاه امیر اسماعیل سامانی، اقتباس صورت گرفته از معماری دوره ساسانی و نیز تحولات تاریخی و فرهنگی همزمان بخشی از پژوهش حاضر است تا بر اساس آن بتوان فرضیه ارتباط تحولات معماری این دوره را با تحولات تاریخی و تجدید حیات ایرانی در فاصله قرن ۳ تا ۵ هجری قمری مورد تایید قرار داد.
 
 

دوره ۲۳، شماره ۲ - ( ۲- )
چکیده

    کوه خواجه در فاصله­ی ۲۰ کیلومتری جنوب غرب شهر زابل یکی از مناطق مهم تاریخی سیستان به شمار می­رود که موقعیت ژئوپلیتیکی و مذهبی آن از ایام باستان سبب شده که در سطح مسطح و دامنه­ی پرشیب شرقی آن بناهای قابل توجهی احداث شود. علیرغم مطالعات و پژوهش­های انجام گرفته از سوی پژوهشگران و باستان­شناسان، تاکنون کرونولوژی مشخص و دقیقی درباره آن مطرح نشده و مطالعات اندک صورت گرفته نیز براساس معماری این مکان بوده است.
    در نوشتار حاضر سعی بر آن است که براساس داده­های سفالی نسبت به گاهنگاری نسبی کاخ کوه خواجه اقدام شود. از اینرو برای تامین این منظور مبادرت به جمع­آوری داده­های مورد نیاز به روش بررسی روشمند در سطح قلعه گردید. از آن جایی که در مطالعات باستان­شناسی، شناخت ویژگی­های سفال اهمیت فراوانی دارد، طبیعتاً به مطالعه­ی متغیر­های سفال اهمیت بیشتری داده شد. چنان که برای انجام این مقصود سفال­های شاخص و گردآوری شده از سطح محوطه مورد طبقه­بندی، گونه­شناسی و گونه­شناختی قرار گفتند.
    براساس نتایج بدست آمده از گونه­شناختی سفال­های سطحی، کاخ کوه خواجه (قلعه کافرون) دارای سه دوره­ی استقراری متفاوت می­باشد. دوره­ی نخست مربوط به دوره  اشکانیان، دوره دوم ساسانیان و دوره­ی سوم به دوره­ی اسلامی تعلق دارد که سده­های ۶ تا ۸ هجری را در بر­می­گیرد
 
 

صفحه ۱ از ۲    
اولین
قبلی
۱