جستجو در مقالات منتشر شده
۳ نتیجه برای رضاشاه
دوره ۷، شماره ۱ - ( ۲-۱۳۹۴ )
چکیده
از زمان پیدایش دولت مدرن در ایران توسط رضاشاه تاکنون، رویکردهای مختلفی دربارۀ چگونگی شکلگیری یا ماهیت آن مطرح شده است. اما از میان آنها، دو رویکرد برجستهتر و مهمتر است که بهنوعی درمقابل هم قرار میگیرند: یکی رویکرد «سلطانیسم» است که مدافعان آن به پیروی از ماکس وبر، دولت رضاشاه را حالت خاص و افراطی از پاتریمونیالیسم (پدرسالاری) میدانند و نگاهی نخبهگرایانه (کارگزارمحور) دارند؛ دیگری رویکرد «دولت مطلقه» است که اغلب بر عوامل ساختاری تأکید و نقش ساختارها را در شکلگیری دولت رضاشاه برجسته میکند و نقش چندانی برای کارگزار (رضاشاه) قائل نمیشود. در این مقاله سعی شده است با استفاده از نظریۀ «ساختاریابی» گیدنز، به نقش متقابل ساختار و کارگزار در شکلگیری دولت استبدادی رضاشاه پرداخته شود. درواقع، ساختاریایی روشی است که به نقش کارگزار در بستر (ساختار) و ارتباط متعامل و متقابل ساختار و کارگزار توجه میکند. ازاینرو، با کاربرد این نظریه در چگونگی پیدایش دولت رضاشاه، این نتیجه بهدست میآید که هیچیک از این دو دیدگاه نمیتوانند بیانگر تمام واقعیت باشند؛ بلکه تلفیقی از آن دو بهتر میتواند شکلگیری دولت رضاشاه را تحلیل کند.
دوره ۱۰، شماره ۲ - ( ۴-۱۳۹۷ )
چکیده
چکیده
رضاشاه به دلیل ایجاد اصلاحات، تشکیل دولت مطلقه مدرن و یکسانسازی فرهنگی مورد نظر خود نیازمند به بازسازی هویت ملی جدید بود و به همین جهت برای رسیدن به مقصودش بسیاری از مورخان ایندوره را موظف ساخت تا با بهرهگیری از روش تاریخنگاری ناسیونالیستی به این کار بپردازند؛ به همین دلیل این نوع تاریخنگاری در دوره رضاشاه پهلوی بسیارمورد اهمیت قرار گرفته است. نظریه ناسیونالیستی تاریخنگاری مانند بسیاری دیگر از نظریههای تاریخنگارانه ترکیبی است از استدلالهایی که بیانگر اشتراکاتی از ایران و نشانههای آن روایت پیوسته و متداوم از گذشته سرزمین ایران، تاریخ پرعظمت ایران باستان، تقدیس ارزشهای ناسیونالیستی مانند استقلالخواهی و تصویر و تصور ایران یکپارچه که همگان به آن نگاهی یکسان و ستایشآمیز دارند. در پژوهش حاضر تلاش شده تا این نوع تاریخنگاری مورد بررسی قرار گرفته و ضمن تأکید نگاه ناسیونالیستی حاکم بر این دوره، برخی ازمتون نگارش یافته در این مقطع تاریخی نیز مورد توجه واقع شوند. ارائه نوعی تفسیر و تحلیل ویژه از ترکیبها و اشتراکات ملی و مذهبی که به صورت بارز و آشکار در آثار تاریخی ایندوره به چشم میخورد که تغییر نگارش تاریخ ایران و تغییر سبک و نگاه به آن را به روشنی نمایان میسازد.
دوره ۱۴، شماره ۲ - ( ۱۲-۱۴۰۱ )
چکیده
دربارۀ تعیین مبدأ تاریخ معاصر ایران اختلاف نظرهای فراوانی شکل گرفته است. در سراسر دورۀ پهلوی تلاش می شد تا کودتای ۱۲۹۹ و برآمدن رضاشاه مبدأ تاریخ معاصر ایران شناسانده شود. پهلوی گرایان با ترسیم تصویری تاریک از وضعیت عمومی ایران در دورۀ قاجاریه بهویژه اوضاع بحرانی کشور در آستانۀ کودتای ۱۲۹۹، می کوشیدند با اسطوره پردازی از رضاشاه، او را بنیانگذار ایران نوین و کودتای ۱۲۹۹ را مبدأ تاریخ معاصر ایران معرفی کنند. مسئلۀ اصلی این مقاله این است که آیا کودتای ۱۲۹۹ و برآمدن رضاشاه مبدأ تاریخ معاصر ایران است؟ نگارنده با ارزیابی و نقد ایده هایی که توسط تاریخ نگاران رسمی دورۀ پهلوی و نیز برخی از تاریخ پژوهان مستقل، دربارۀ رضاشاه مطرح شده است، استدلال می کند که مبدأ تاریخ معاصر ایران کودتای ۱۲۹۹ یا پادشاهی رضاشاه نیست، زیرا نوسازی های دورۀ رضاشاه بهرغم گستردگی و تنوعش، حاوی تناقض هایی بود که جامعۀ ایران را دستخوش تنش و بحران درونی میکرد و نوع سلطنت رضاشاه از نظر منطق تحول تاریخی به دورۀ پیشامشروطه تعلق داشت و هرگز نمی توانست ایران را وارد یک دورۀ تمدنی تازه ای کند. بنابراین، مبدأ تاریخ معاصر ایران نه کودتای ۱۲۹۹، بلکه انقلاب مشروطه است.