جستجو در مقالات منتشر شده


۴ نتیجه برای پورعابد


دوره ۸، شماره ۱۵ - ( بهار و تابستان ۱۴۰۰ )
چکیده

در برخی گزاره‌ها و اصطلاحات ادبی قرآن‌کریم از زبان بدن و از جمله از زبان"حرکات دست"، برای انتقال پیام استفاده شده است. ترجمۀ مناسب در برگرداندن این ارتباطات فرازبانی بسیار اهمیت دارد و دقت مضاعف مترجم را می‌طلبد. این اصطلاحات بر رفتارهایی دلالت می‌کنند که ریشه در زبان و فرهنگ دارند. بر این اساس با توجه به اشتراکات فرهنگی و پیوندهای تاریخی گسترده میان دو زبان فارسی و عربی، فرض بر این بوده است که مفاهیم فرازبانیِ مبتنی بر حرکات دست، معادل‌هایی رایج در زبان فارسی داشته‌اند. در جستار پیش‌رو، شیوۀ تحقیق توصیفی-تحلیلی بوده که در آن، ترجمۀ اصطلاحات و گزاره‌های ادبی مبتنی بر زبان دست در ترجمۀ موسوی گرمارودی و خرمشاهی با نگاهی تطبیقی بررسی شده تا مشترکات دو زبان در این زمینه مشخص شود و حدود و ابعادِ قوت و ضعف مترجمان در کاربرد الگوهای فرهنگی و اصطلاحاتِ منعکس‌کنندۀ این الگوها، تبیین گردد. نتایج پژوهش نشان می‌دهد که اغلب جملات و عبارات قرآنیِ مبتنی بر حرکات دست و مفاهیم ناشی از آن، معادلی در فرهنگ و زبان فارسی دارد. در خصوص عملکرد مترجمان نیز مشخص شده که ایشان با لحاظ این بستر غنی در زبان فارسی، در ترجمۀ خویش به معادل‌های زبان بدن توجه داشته‌اند. در برخی نمونه‌ها نیز ناگزیر شیوۀ تحت اللفظی را در پیش گرفته‌اند و این مسئله به تفاوت الگوی فرهنگی دو زبان برمی‌گردد و طبیعی است که نمی‌توان انتظار شرایط نگاشت یکسان و کاملاً مطابق را داشت.
 

دوره ۹، شماره ۱۸ - ( پاییز و زمستان ۱۴۰۱ )
چکیده

اسلوب مبالغه به عنوان یکی از پربسامدترین اسلوب‌های نحوی، با نهفته‌های معنایی فراوان، همواره مورد توجه مترجمان بوده است. بررسی ترجمۀ این اسلوب در نهج‌البلاغه که کتابی آمیخته با عباراتی فصیح و بلیغ است، اهمیت به‌سزایی دارد؛ از سوی دیگر نظریۀ کتفورد به عنوان نظریه‌ای دقیق و موشکافانه در ترجمه، می‌تواند معیار و مقیاس مطلوبی برای واکاوی معنایی ترجمه‌های نهج‌البلاغه در اسلوب مبالغه باشد. این اسلوب در ساختارهای صرفی، نحوی و بلاغی کاربرد دارد؛ اما از آن‌جا که یکی از موارد استفاده در ساختارهای نحوی، در قیود منصوبیِ حال و تمییز و مفعول‌مطلق است، این پژوهش کوشیده ‌است، با روش توصیفی-تحلیلی، این ساختارها  را از دل نهج‌البلاغه استخراج و بر این نظریه تطبیق دهد تا میزان مطابقت یا عدم مطابقت برابر نهادهای  موجود در زبان فارسی، در برابر ساختارهای تأکیدی زبان عربی، در دو ترجمۀ شهیدی و فولادوند - به عنوان دو ترجمه که از نظر ادبی جایگاهی ویژه دارند-  مشخص شود. پس از واکاوی‌های انجام شده در ترجمۀ این دو ساختار، مشاهده شد، با وجود موارد بی‌شماری از تمییز محول از فاعل یا مفعول، حال مؤکد و مفعول‌ مطلقِ موجود در نهج‌البلاغه، با  بار معنایی مبالغه، مترجمان نتوانسته‌اند بر مبنای این نظریه، معنای مبالغه را از زبان مبدأ به زبان مقصد به خوبی، منتقل کنند. گرچه در ارکان زبان فارسی، ساختارهای مبالغه؛ همچون زبان عربی وجود ندارد؛ اما در برخی موارد، با کمک ترکیب‌های مبالغه‌ساز و استفاده از قیود تأکیدی، سعی شده است تا اندازه‌ای این مبالغه بیان شود؛ ولی در مجموع، بازتاب معنای مبالغه در این ساختارهای نحوی، به نوعی ابتر باقی مانده است.
 

دوره ۲۴، شماره ۱ - ( ۶-۱۴۳۹ )
چکیده

احتل ّالحیوان مساحه واسعه فی شعر أحمد مطر. والکلب وحده بالنسبه إلی الحیوانات التی وظّفها الشاعر فی شعره حظی بحضور أوسع وبتطوّر دلالی متنوّع. تمّ استخدام لفظه الکلب فی ۵۰ قصیده تردد فیها ۱۰۰‌‌ مرّه. جاء ذلک نتیجه لمعرفه الشاعر بما أفرزته سلوکیات ذلک الحیوان وطبائعه فی ذاکره الإنسان العربی من دلالات ومعانٍ. ما ورد فی کتب التراث عن الکلب یدلّ علی أنّ العرب توسّعوا فی دلالاته؛ حیث أخذوا یطلقون هذه الکلمه علی معانٍ مجازیّه وجاءت رؤی الشاعر للوضع السیاسی السائد فی مجتمعه مؤاتیه لهذه المعانی، لذا فتح نصّه الشعری علیها وتأثّر بها، وشرب من رافدها. وکان للأمثال دور بارز، وذلک أنّ الطابع الفنّی الذی تنطوی علیه الأمثال یلائم طابع شعره التهکّمی، فتوجّه إلی الأمثال التی أرسلت فی الکلب واستنطق لفظه الکلب وفجّر هذا الدّال وما یحتوی علیه من معان قد عهدها العقل العربی لیوجّه التهکّم اللاذعإلی النظام السیاسی الحاکم فی العراق ومستکبری العالم.
سعت الدراسه فی إطار منهج وصفیّ- تحلیلیّ وبالاعتماد علی الإحصاء إلی تبیین مکانه الأمثال فی بعض قصائد الشاعر وتبیین مدی انطباعه عنها، کما حاولت الوصول إلی التطوّر الدلالیّ الحاصل لکلمه الکلب عن طریق الإجابه عن الأسئله التالیه: ۱-ما هو سبب الحضور الموسّع لکلمه الکلب فی شعر أحمد مطر؟ ۲-کیف کانت رؤیه الشاعر إلی تداول کلمه الکلب فی شعره؟ ۲-ما هی الأقطاب الدلالیّه التی تمحورت علیها رؤیه الشاعر؟ ۴- هل توظیف الشاعر لکلمه الکلب یتّسق مع موضوعات أشعاره؟

 

دوره ۲۵، شماره ۱ - ( ۷-۱۴۴۰ )
چکیده

الملخّص
عطف النسق من التوابع المهمّه فی العربیه ویتضمّن عشره حروف؛ أحدها "أو" العاطفه التی تعادلها  فی الفارسیه "یا". فهی تشرّک المعطوف والمعطوف علیه فی الحکم والإعراب معاً، تکفی الإشاره بأنّها حرف متکثّر الدلاله والتأویل فی السیاق‌ القرآنی وغیره لیکون ذات أهمیه کبیره، فوقف البحث علی خصائص "أو" العاطفه فی العربیه ومعادلها "یا" فی الفارسیه وأهمّ ممیّزاتهما الدلالیه، وشرح طرق استخدامهما النحوی، وکذا تطرّق إلی مدی علاقه السیاق والقرینه فی تحدید دلالات هذین الحرفین بین اللغتین. اعتمد البحث علی منهج استقرائی تحلیلی ودراسه تقابلیه بین هذین الحرفین قاصداً تبیین وجوه الاختلافات والاشتراکات النحویه والبلاغیه والدلالیه بینهما، وعلیه تمّ اختیار المقاطع الشعریه والنثریه من النصوص العربیه والفارسیه بما فیها القرآن الکریم والأعمال الکامله لسعدی الشیرازی، وأشعار مولوی، ودیوان حافظ، وفی ضوء هذه الدراسه تبیّن أوّلاً أنّ "أو" العاطفه فی العربیه تستخدم بین التابع والمتبوع، لکن حرف "یا" فی الفارسیه إضافه إلی استخدامها بین التابع والمتبوع یکرّر أحیاناً ویأتی قبل التابع کذلک. ثانیاً: تدلّ "أو" العاطفه العربیه ومعادلها "یا" الفارسیه علی دلالات مختلفه، فبعض هذه الدلالات مشترکه بینهما، وبعضها  مختلفه بینهما کدلاله التفصیل، والتفریق المجرّد التی هی خاصه "أو" العاطفه العربیه.
 

صفحه ۱ از ۱