جستجو در مقالات منتشر شده


۶ نتیجه برای نژادمحمد


دوره ۰، شماره ۰ - ( مقالات پذیرفته شده در نوبت انتشار ۱۴۰۲ )
چکیده



 روایت­های داستانی بسیاری از لایه­های معنایی را در خود به­همراه دارند. این لایه­های معنایی نظام­های درون­گفتمانی را دربرگرفته و تغییرات و تحولات آنها را نشان می­دهند. اریک لاندوفسکی با طرح نظام­های معنایی در پی دستیابی به حلقه­های گمشده معنا در بسترهای روایی بود. بسترهایی که کنش­های گفتمانی و روایی را نشان می­دهند. بر اساس چهار نظام معنایی لاندوفسکی که در این تحقیق بر دو نظام یعنی نظام «مکان-ورطه و چرخان» تاکید شده است، می‌توان به رمزگشایی نشانه‌های موجود در متن و ارتباط میان این نشانه‌ها با یکدیگر و جهان­بینی نویسنده پرداخت. پژوهش حاضر بر اساس رویکرد توصیفی-تحلیلی در پی دستیابی به لایه­های ظریف و منسجم معنایی در رمان سمفونی مُردگان نوشته عباس معروفی است. با توجه به چیره‌دست بودن نویسنده در خلق آثاری با شیوه‌ جریان سیال ذهن در این پژوهش بر آن هستیم تا نشان دهیم چگونه سوژه­ها با جهان پیرامون عجین شده­اند و همچنان که در حال گشودگی هستند، احساسات و تا حدی سرنوشت خود را به دیگری سرایت می‌دهند. همچنین با تحلیل نظام مکان-ورطه تا حد بسیاری به این مهم می‌رسیم که سوژه نمی‌تواند به تنهایی شکل دهنده سرنوشت خویش باشد و پس از اینکه خود را ناتوان می‌بیند ناچار به آنچه بخت و اقبال برای او در نظر گرفته است تن می‌دهد.
 

دوره ۱، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۸۹ )
چکیده

شناخت شرق و دنیای ادب و هنر شرقیان بیش از هر چیز مرهون شرق‌شناسان و نویسندگانی است که در شناساندن فرهنگ‌‌های شرقی پیشتاز بودند و این امر مهم از سده‌های هفده و هجده میلادی شروع شده و در قرن نوزدهم و بیستم رنگ و بوی علمی، تطبیقی و آکادمیک به خود گرفت. از میان این ادیبان شرق‌نگار، ویکتور هوگو، پیشوای مکتب رُمانتیسم، شاعر و نویسنده قرن نوزده فرانسه، از ورای نوشته‌ها و ترجمه‌های شرق‌شناسان، به‌ویژه با شناختن آیین زرتشتی و شاعران و ادیبان ایرانی همچون سعدی، فردوسی و حافظ، توانست مفاهیم و اندیشه‌های شرقی را در قالب اشعار حماسی و تاریخیِ خود به شکل منظوم بسراید. ذهن خیال‌پرداز و رُمانتیک ویکتور هوگو در بیان تصویر زیباییِ هنر و سُنت‌هایِ مشرق زمین، در طول اشعار وی موج زده و خوانندۀ معاصر را هم‌چون خوانندۀ قرن نوزده مجذوب روشنایی‌های اهورایی می‌کند. در این مقاله سعی بر آن داریم تا با نشان‌دادن تأثیر و الگوپذیریِ هوگو از افکار زرتشتی، هنر و فرهنگ شرق و خالقان شاهکارهای ادبی زبان فارسی، اُفق جدیدی در درک و واکاویِ دنیای خیال و تحلیل اندیشه‌های استنباطی وی از تاریخ، جامعه و انسانیت ترسیم کنیم.

دوره ۶، شماره ۱ - ( بهار ۱۳۹۷ )
چکیده

پیوند اسطوره و مضامین عرفانی در بسترهای ادبی و داستانی و در قلمرو وسیع ادبیات یکی از صورتهای بازشناسی هویت‌های انسانی و اجتماعی است. بررسی و کاربرد آنها در بافتهای ادبی معاصر در نزد حافظ و ژید بمنظور نمایش تحولات اجتماعی، روانی و فردی بوده و صورت نمادین دارد. اگر متون مولفان حکایتی از زمان و مکان را برای ما مشخص می‌کنند «نمادها و اسطوره‌های کابردیِ» آنها این تعیین موقعیت‌های مکانی و زمانی را بسیار ملموس خواهد کرد. برخی از آنها بسیاری از مفاهیم ذهنی مثبت را نشان خواهند داد برخی دیگر انگاره‌های ذهنی منفی را مجسّم خواهند کرد. اسطوره نه تنها به فرهنگ زندگی انسانها، بلکه به ادبیات و عرفان نیز عمیقاً نفوذ کرده است. بسیاری از روایت‌های منظوم و منثور در نزد حافظ و آندره ژید از مفاهیم عرفانی برخوردار هستند که دسترسی به آنها نیازمند شناساییِ عوامل و محتوایِ متنِ این مولفان است. در مقاله حاضر تلاش بر این است تا با بررسی متون این خالقان ادبی از منظر اسطوره و مضامین عرفانی، تقارب و تفاوتهای آن را نشان دهیم.

دوره ۱۱، شماره ۳ - ( مرداد و شهریور ۱۳۹۹ )
چکیده

تلقی کریستوا از زبان، جسم و سوژه باعث شد وی جایگاه مهمی را در مطالعات ادبی، زبان­شناسی و روانکاوی پیدا کند. وی با برداشت­های خود از ذهنیّت و زبان، نگرشِ جدیدی از نشانه، معنا و معنازایی را در بطن سوژه و فرهنگ مطرح ساخت. کریستوا نشان داد که با در نظر گرفتن تاریخ و خودِ سوژه در دگرگونی­های معنایی جهان، زبان صرفاً نمی­تواند نظام نشانه­ایی سوسوری باشد بلکه فراتر از آن به یک نظام پویای دلالتی مرتبط است که سوژه ناطق را در بطن میل درونی، صورتهای ذهنیتی و قلمرو ناخودآگاه نشان می­دهد. کریستوا پردازش ساختار «زبان» و سوژه را وابسته به دو ساحت نشانه­ایی و نمادین (سمبولیک) می­داند که در بستر فرآیند معنازایی(signifiance) خودنمایی می­کنند. در این مقاله تلاش بر این است به بررسی لایه­ها و ساختارهایِ معنایی در رُمان خانه اِدریسی­ها نوشته غزاله علیزاده، نویسنده معاصر ایرانی بپردازیم، سپس به کمک آراء ژولیا کریستوا نمود و قلمرو این دو ساحت «نشانه و نمادین» را که به تولید «معنا» و پویاییِ آن در بستر اَشکال زبانی و نظام درونی روایت منجر می­شود، نشان دهیم.
 

دوره ۱۲، شماره ۱ - ( بهار ۱۴۰۳ )
چکیده


در پژوهش حاضر، مسئله‌ تروما (روان­زخم) در اولیس از بغداد، نوشته‌ اِریک اِمانوئل اشمیت و هم‌نوایی شبانۀ ارکستر چوب‌ها، نوشته‌ رضا قاسمی مورد بررسی قرار گرفته است. خواننده در هر دو داستان شاهد مهاجرت شخصیت اصلی داستان است. سَعد، شخصیت اصلی اولیس از بغداد به جهت گریز از جنگ داخلی، تصمیم به مهاجرت می‌گیرد. هم‌نوایی شبانه روایتی فراواقع‌گرایانه از مهاجرت یدالله را به تصویر می‌کشد. پژوهش پیشرو به‌دنبال چرایی مهاجرت و آسیب‌های ناشی از آن است. تروما یا روان‌زخم به دنبال یک آسیب روانی - که معمولاً در کودکی برای فرد بوجود می‌آید- می‌تواند عواقب جبران‌ناپذیری داشته باشد که درمان آن بسیار سخت و حتی گاه ناممکن است. مهاجرت، بخصوص اگر امری ناخواسته باشد، می‌تواند آسیبی تروماتیک در پی داشته باشد که گاه موجب چند پارگی، احساس افسردگی، پوچی، تنهایی و نابسامانی خواهد شد. فردی که مهاجرت را تجربه می‌کند با دنیایی جدید مواجه است که در آن اصول و مرزبندی‌های بسیاری دستخوش تغییر خواهند بود. این پژوهش توصیفی - تحلیلی با رویکرد تطبیقی، نشان می‌دهد که مهاجرت، چه به صورت اختیاری و چه به صورت اجباری، می‌تواند پیامدهای ترومایی در برداشته باشد، هویت یک فرد را دگرگون کند و بر تجربیات و روابط شخصیت ها تأثیر بگذارد. هم‌چنین روایت مهاجرت چه به صورت واقعی و چه فراواقع‌گرایانه، آشفتگی در نوشتار و ساختار داستان را در پی دارد که خود حاکی از روایت تروماتیک می­باشد. این تحقیق به بررسی مفهوم تروما در دو اثر ادبی از اریک امانوئل اشمیت و رضا قاسمی پرداخته و روش‌هایی که در هر کدام به تصویر کشیده شده است، مقایسه خواهد شد. نتایج این مطالعه نشان می‌دهد که هر دو رمان اجتماعی، تروما را به عنوان یک پدیده پیچیده و چندوجهی به تصویر می‌کشند که زندگی افراد را به روش‌های مختلف تحت تأثیر قرار می‌دهد و از سوی دیگر بازنمایی تروما در هر رمان منحصر به فرد است و زمینه فرهنگی و تاریخی آثار مربوطه را منعکس می‌کند.
 


دوره ۱۲، شماره ۴ - ( زمستان ۱۴۰۳ )
چکیده

کُهن‌الگوها بن‌مایه‌های سازنده و صفات موروثی بشر هستند که رفتار وی را تحت شعاع قرار داده و در اسطوره و نماد و تصاویر صورت تحقق به خود می‌گیرند. کُهن‌الگوها محتوای ناخودآگاه داشته و در طول هزاران سال در روان بشریت شکل گرفته­اند. کُهن‌الگوهای «خود» و «سایه» نیز در بین سایر کُهن­الگوها به عنوان مفاهیم بنیادی در روان‌شناسی یونگی، به تفسیر هویت فردی و تضادهای درونی انسان‌ها کمک می‌کنند. در داستان «شامِ سرو و آتش»، جستجوی هویت و خودآگاهی شخصیت‌ از طریق عشق و روابط پیچیده انسانی به تصویر کشیده می‌شود. در مقابل، در داستان «رویِ آب»، شخصیت در مسیر شناخت نیمه دیگرِ «خود» یعنی «سایه» قرار می‌گیرد و با بحران‌های و ترس‌های وجودی‌اش مواجه می‌شود. تحلیل عمیق عناصر داستانی نشان می‌دهد که دریافت و تحلیل شخصیت‌های داستانی در قالب کُهن­الگوها از یک طرف دارای ساختار روانی و نمادین بوده و از طرف دیگر محتوای ناخودآگاه را با خود حمل می‌کنند، فضای ذهنیِ فرهنگ‌های بشری را نمایان کرده و الگو‌های رفتاری و تجربیِ انسان را از دوران پیدایش تجربه و اصالتِ انسان بازگو می‌کنند. در مجموع، این پژوهش به بررسی کُهن‌الگوهای «خود» و «سایه» در دو داستان «شامِ سرو و آتش» اثر شهریار مندنی‌پور و «رویِ آب» اثر گی دو موپَسان می‌پردازد. نتایج این مطالعه بر اهمیت ادبیات به عنوان ابزاری برای کاوش در روانشناسی انسانی و ارتباطات اجتماعی تأکید دارد و نشان می‌دهد ادبیات می‌تواند به عنوان آینه‌ای برای بازتاب عمق وجودی انسان‌ها عمل کند.
 

صفحه ۱ از ۱