۸ نتیجه برای میرباقری فرد
دوره ۳، شماره ۱۱ - ( بهار ۱۳۸۵ )
چکیده
نهجالخاص اثر ابومنصور معمربن احمد بن محمدبن زیاد اصفهانی (متوفی ۴۱۸) کتابی مختصر و موجز در شرح اصطلاحات عرفانی است.
هدف مؤلف از تألیف این کتاب، بیان مراتب احوال و مقامات است تا احوال سالکان و یا به تعبیر خود او «سایرین الی الله» و درجات ایشان در هر مقام آشکارگردد. اگرچه کتاب، مختصات یک فرهنگ تمام عیار را دارا نیست، باتوجه به اینکه مؤلف، مفهوم بیش از ۱۲۰ اصطلاحعرفانی را با روشیتازه و بدیع برای مخاطبان شرح داده است، یکی از اولین فرهنگهای تخصصی عرفانی به شمارمیآید. اینکتاب با اینکه از لحاظ قدمت زمانی بر بسیاری از فرهنگها پیشی جسته، متأسفانه هنوز برای بسیاری از پژوهشگران ناشناخته مانده است.
پژوهشگردر این تحقیق کوشیده است تا براساس معیارهای سنجش فرهنگها از نظر یاکوف مالکیل با سهسنجهگسترهواژگانی، دیدگاه نویسنده، شیوه عرضه اطلاعات، روش فرهنگنویسی را در این کتاب بررسی کند.
دوره ۴، شماره ۲ - ( شماره ۲ (پیاپی ۱۴)- ۱۳۹۲ )
چکیده
یکی از مراحل تکوین علم زبان شناسی مرحله گفتمان است که بر مبنای آن، زبان شناسان جایگاه ویژه ای برای گفته پرداز در نظر می گیرند. در این چارچوب جدید زبانی، شاخص های فردی دخیل در تولید آثار زبانی، به عنوان عناصری مهم و تعیین کننده به حوزه مطالعات زبان راه می یابند. البته این مبحث در تاریخ بلاغت اسلامی، موضوعی دامنه دار است که از کشاکش میان دو علم نحو و معانی بر می خیزد. علمای نحو به سیاق داخلی و مقالی کلام و مطابقت ترکیب اجزای آن با اصول دستوری توجه کرده اند، در حالی که علمای بلاغت، خواص و اغراض نهفته در این ترکیبات را با مطابقت دادن آن با زمینه و سیاق بیرونی کلام (مقام) بازکاویدند. در این بین، عده ای نیز توانستند مقال و مقام را (توأمان) مورد توجه قرار دهند و ضمن رعایت اصول و قوانین نحوی، از آن در اندازه گیری میزان عدول از اصل ترکیب اجزای کلام و تبیین معانی و اغراض ثانوی جملات بهره گیرند. در این مقاله قصد داریم با تبیین و تحلیل پاره ای از عناصر زمینه گرای حاضر در گفتمان نی نامه، از جمله ضمایر شخصی، اشاره و عناصر زمانی و با طرح مسئله قبض و بسط کلامی، نخست جایگاه و اهمیت گفته پرداز را در این منظومه نشان دهیم و سپس از طریق همین مؤلفه ها، نیت گوینده را در سازمان دادن به ساز کارهای خوانندگان شفاف تر کنیم. اساساً پرسش اصلی تحقیق این است که آیا می توان با کمک عناصر زمینه گرا از سطح جمله فاصله گرفت تا از دورنمایی کامل تر از جمله به اغراض ثانویه متن نظر انداخت و سرانجام، از آن برای سنجش مطابقت مقال و مقام یاری گرفت؟
دوره ۶، شماره ۷ - ( شماره ۷ (پیاپی ۲۸)- ۱۳۹۴ )
چکیده
ازجمله ابزارهای زبانی که میتواند محقق را در بررسی ارتباط میان گوینده و مخاطب یاری رساند، «وجهیتها»ی زبانی است که معمولاً در قالب کنشهای کلامی عاطفی نمود مییابد. نظر به اینکه کنشهای عاطفی لازمه گونههایی از متون به شمار میرود که ذهنیتها، احساسات و ارزشهای گوینده در آن پررنگتر جلوه میکند، ازاینرو، در مثنوی نیز که به سبب برخورداری از چندگونگی ادبی، به گوینده امکان میدهد که از خاموشی روحانی خود، به شیوهای مؤثر و خلاق بیرون آید و زبان را همچون واقعیتی اجتماعی و در مسیر ایجاد رشد و ارتباط با مخاطب به کار گیرد، تنوع جهات زبانی امری انکارناپذیر است.
با توجه به ویژگیهای زبان عرفانی، مطالعه آن قسم جهتهای زبانی که حیثیت هستیشناختی و معرفتشناختی متن را منعکس میسازد، حائز اهمیت است. این مقاله بر آن است تا نشان دهد که چگونه گوینده با استفاده از گونهای از جهتها که از نظر «منطقی» شهرت دارد، توفیق یافته است تا اندیشهها و احوال خود را در قالب واژهها بریزد و از این طریق، مخاطب را از نظام فکری و ارزشی خود بیاگاهاند. به همین منظور، این مقاله، ضمن اشاره به دستهبندیهای ارائهشده از جهتهای گوناگون زبانی، ابتدا به تبیین ارتباط میان افعال شبهمعین جهتدار با نظام معرفتشناختی حاکم بر متن میپردازد و سپس متن را مطابق با این ابزارها تجزیه و تحلیل میکند.
دوره ۷، شماره ۲۸ - ( تابستان ۱۳۸۹ )
چکیده
سوانحالعشاق تألیف احمد غزالی از جمله کتابهای برجستۀ عرفانی و اولین اثر مستقلی است که به زبان فارسی دربارۀ عشق سخن میگوید.
زبان نویسنده در این اثر، زبانی است بالیده در بستر بلاغت خاص صوفیه که در جای جای آن به مقتضای کلام از آیه یا حدیثی بهره برده است. در این میان شگردهای قاعدهکاه و قاعدهافزای زبان، سبب برجستگی و تشخیص آن در دو محور همنشینی و جانشینی شده است. عوامل قاعدهافزای زبانی، که در این مقاله بررسی و تحلیل شده از مهمترین عوامل برجستهساز زبان سوانح در محور همنشینی است که سبب ایجاد توازن و نظم در لایههای مختلف این کتاب شده است. از میان این عوامل، نویسنده بیش از همه به توازن حاصل از تکرار واژگانی بویژه تکرار ناقص آن توجه داشته است.
آنچه در این اثر سبب بسامد چشمگیر کاربرد این شگرد برجستهساز زبانی (تکرار واژگانی) و اوج و فرودهایی در متن کتاب شده نوعی تشابهگرایی درونی و باطنی است که در زبان احمد غزالی دیده میشود. بدین ترتیب توازن سوانح بیشتر بر مبنای تشابه آوایی پدید میآید و در این تشابهگرایی نه تنها در محور همنشینی زبان سوانح بلکه در محور جانشینی نیز سبب کاربرد بیشتر انواع تشبیه به جای استعاره شده است.
دوره ۷، شماره ۲۹ - ( پاییز و زمستان ۱۳۸۹ )
چکیده
کلام نوعی ارتباط است که تا کنون از زوایای گوناگون بررسی و توصیف شده است. دانشهایی چون زبانشناسی، دستور، معناشناسی، کاربرد شناسی و... هر کدام به تحلیل و توصیف این پدیده پرداختهاند. علوم بلاغی اگر چه با انگیزه تبیین و اثبات اعجاز قرآن تدوین شد، با گسترش دامنه موضوعات آن، به یکی از ابزارهای مهم اهل ادب برای تبیین ظرافتهای کلام ادبی تبدیل شد. علم معانی یکی از شاخههای اصلی بلاغت است که با بسط ظرافتها و تکمیل و تدقیق زاویه نگرش این علم میتوان به نتایجی برای نقد و تحلیل زبان متون دست یافت؛کلام چه به صورت نوشتار چه به صورت گفتار، در بردارنده اجزایی است که در علم معانی در واحد جمله بررسی میشود. از دیدگاه این علم، کلام به خبر و انشاء تقسیم میشود، انشاء از مباحث مهم این علم است که نقش اساسی در فراهم کردن زمینه ارتباط متکلم و مخاطب ایفا میکند. پرسش از اقسام پنج گانه انشاست که با پذیرش معانی ثانوی متنوّع، متکلم را در رسیدن به مقصود یاری میرساند. همین امر آن را به عنوان مهمترین و کارآمدترین جمله در انتقال معانی، تعلیم و بیان تجربیات عارفانه، در آثار عینالقضات معرفی کرده است.
این مقاله بر آن است که با توجه به ویژگیهای بلاغی پرسش نقش آن را در تقویت ارکان ارتباط، تأثیر و بلاغت آثار فارسی عینالقضات همدانی بررسی و تبیین کند.
دوره ۱۱، شماره ۳ - ( مرداد و شهریور ۱۳۹۹ )
چکیده
هدف پژوهش حاضر آن است که انواع مؤلفههای سبکشناسی روایت را در چند حکایت بررسی کند. این پژوهش بر روی سه حکایت منظوم عرفانی از عطار با محوریت شخصیت حلاج انجام شده است. پرسشهای بنیادین پژوهش این است: الف) مؤلفههای سبکی ـ روایی مبتنی بر کدام سازوکارهای سبکشناسی روایت تبیین میشود؟ و ب) این مؤلفهها چگونه در گفتمان روایی نمود پیدا میکند؟ این پژوهش بهروش گردآوری اطلاعات کتابخانهای و به شیوۀ تحلیلی است و از متدلوژی سیمپسون در کتاب سبکشناسی بهره گرفته است. نتایج پژوهش نشان داد که با تحلیل فرایندها، میزان مشارکت شخصیتهای داستان مشخص میشود. درخصوص زاویۀ دید زمانی نیز چون هر سه حکایت حول محور شخصیت حلاج است، به زمان خاصی اشاره نمیشود. درنگ توصیفی مثال دیگری از این زاویۀ دید است و تداوم متن در حکایات طولانیتر از تداوم داستان است. البته، در حکایت دوم روایت خلاصه و فشرده بیان میشود. طبیعتاً از منظر زاویۀ دید مکانی و روانی اشاره به مکان چندان موضوعیت ندارد؛ چون تبیین جایگاه و مقام حلاج مدنظر نویسنده است. وجهیت در حکایات حلاج چند ویژگی دارد: اول، چون راوی با گفتار مستقیم احساسات و حالات حلاج و شخصیت عاشق را روایت میکند، وجهیت مثبت است. این موضوع را میتوان با الگوی فالر ـ آسپنسکی تبیین کرد. درخصوص گویش فردی، واژگان بهکاررفته عکسالعمل عاشق بعد از رویارویی با خاکستر معشوق (حلاج) و یافتن نشانی از او را بیان میکند که بسیار با بافت عارفانۀ داستان همخوانی دارد. هر سه حکایت حلاج در قالب «ساختار متنی» لباو قابل بررسی است. درخصوص بینامتنیت نیز دو حکایت «حلاج بر سر دار» و «حلاج با سر بریده در خواب» در متون دیگر نقل شدهاند.
دوره ۱۳، شماره ۱ - ( فروردین و اردیبهشت ۱۴۰۱ )
چکیده
تحلیل فرایند شکلگیری زبان عرفانی با توجه به سرچشمۀ اصلی آن یعنی قرآن، ساحت پژوهشی مهم و تازهای است که به دلیل تنوع و وسعت متون عرفانی، پژوهشهای بنیادین و خلاقانهای را میطلبد که بتوانند در کشف ابعاد پنهان این زبان راهگشا باشند. بنابراین هدف این پژوهش ارائۀ یک الگوی پیشنهادی تازه برای تحلیل فرایند شکلگیری زبان عرفانی است که با عنوان رفتارشناسی واژه معرفی میگردد. رفتارشناسی واژه که به تحلیل تغییرات معنایی واژههای قرآنی در متون تعلیمی عرفانی میپردازد، گامی در جهت تحلیل خلاقانۀ فرایند شکلگیری زبان عرفانی است. الگوی رفتارشناسی واژه، با بهرهگیری از مزیتهای نظریۀ میدانی۱ کرت لوین۲ در روانشناسی و نظریۀ ایزوتسو، شکل تازهای از تحلیل زبان عرفانی را پدید میآورد. نظریۀ میدانی لوین به سبب توجه به تأثیرات محیطی بر رفتار۳ و نظریۀ ایزوتسو به دلیل توجه به تأثیر مستقیم قرآن بر عرفان و تصوف اسلامی و مبحث معنی اساسی و معنی نسبی در این پژوهش کارآمدند. دستاورد پژوهش آن است که رفتارشناسی واژه را به عنوان راهی تازه در جهت تحلیل زبان عرفانی ارائه میکند.
دوره ۱۶، شماره ۶۴ - ( ۶-۱۳۹۸ )
چکیده
این مقاله بر آن است تا با تحلیل و بررسی دیدگاههای مولانا جلال الدین محمد بلخی دربارۀ سیر مراتب هستی، اولاً جایگاه مباحث هستیشناسی را دراندیشه و آثار این عارف بنام تبیین کند تا از این طریق، زمینۀ شناخت بیشتر بینش عرفانی این عارف فراهم شود. ثانیاً تفاوت نوع نگاه مولانا به مباحث هستیشناسی را با دیدگاههای هستیشناسانۀ فلاسفه و متکلمین مشخص کند. نگارنده با روش تحلیلی- توصیفی به این نتیجه رسیده است که با توجه به بسامد اندک مباحث هستیشناسی در آثار مولوی در قیاس با موضوعات مرتبط با انسانشناسی و خداشناسی، بینش عرفانی مولوی متکی بر دو رکن انسانشناسی و خداشناسی است. همچنین مولانا بهعنوان یک عارف بر خلاف فلاسفه و متکلمین، از ورود به جزئیات مباحث هستیشناسی پرهیز کرده و گاه ممکن است این مباحث را با مباحث معرفتشناسی نیز همراه کند.