جستجو در مقالات منتشر شده


۷ نتیجه برای قنبری عبدالملکی


دوره ۰، شماره ۰ - ( مقالات پذیرفته شده در نوبت انتشار ۱۴۰۲ )
چکیده

این مقاله به تحلیل تفاوت‌های آوایی میان گویش‌های عبدالملکی و هورامی با استفاده از نظریۀ بهینگی می‌پردازد. هدف اصلی این تحقیق بررسی تفاوت‌های واجی این دو گویش از نظر طول و کیفیت واکه‌ها و ساختار همخوان‌ها و تحلیل این تفاوت‌ها در چارچوب نظریۀ بهینگی است. در این راستا، با استفاده از قیود مختلف نظریۀ بهینگی مانندMAX-C، DEP-C،IDENT-[vowel height] ،IDENT-[vowel backness] ، ONSET، ALIGN-Morpheme و CODA-COND، به تحلیل دقیق داده‌های زبانی از هر دو گویش پرداخته شده است. این تحقیق نشان می‌دهد که گویش‌های عبدالملکی و هورامی الگوهای متفاوتی از بهینه‌سازی واجی را به نمایش می‌گذارند، که به نوبه خود منجر به تفاوت‌های قابل توجهی در ساختار واجی آنها می‌شود. تغییرات در طول واکه‌ها، کیفیت واکه‌ها، و ساختار همخوان‌ها به‌طور خاص مورد بررسی قرار گرفته و نتایج به‌دست‌آمده با استفاده از نظریۀ بهینگی تبیین می‌شود. نتایج این مطالعه علاوه بر روشن ساختن تفاوت‌های آوایی میان گویش‌های عبدالملکی و هورامی، به درک بهتر فرایندهای واجی در این گویش‌ها کمک می‌کند و مبنای نظری جدیدی برای تحلیل‌های مشابه در دیگر گویش‌های ایرانی فراهم می‌آورد. این مقاله همچنین پیشنهاداتی برای تحقیقات آینده در زمینه تحلیل واج‌شناختی و کاربردهای گسترده‌تر نظریۀ بهینگی ارائه می‌دهد.


دوره ۲، شماره ۲ - ( تابستان ۱۳۹۳ )
چکیده

سوررئالیسم از جمله مکتب­های غربی است که بر شعر معاصر ایران، تأثیر فراوان نهاده است. جریان‌های «موج نو» و «حجم­گرا»، بیش از سایر جریان­های شعر معاصر از این مکتب تأثیر پذیرفته‌اند. هدف پژوهش حاضر، بررسی تأثیر سوررئالیسم بر جریان­های شعری موج نو و حجم­گرا در ایران است. این مقاله می­کوشد اثبات کند که این جریان­ها از نظر تصویر، زبان، موسیقی و تفکر، کاملاً تحت تأثیر مکتب سوررئالیسم بوده­اند. نگارنده در ابتدای این مقاله، نگاهی مختصر به جنبش سوررئالیسم و اصول این مکتب ادبی داشته، سپس به جریان­های شعری موج نو و حجم و نیز اصول مطرح‌شده در آن‌ها پرداخته است. در بحث اصلی مقاله، به ویژگی­های مشترک شعر حجم و سوررئالیسم، از نظر تصویر، زبان، موسیقی و تفکر فردگرایی توجه شده است. در این مقاله اثبات شده است که ویژگی­های تصویری، زبانی و موسیقایی شعر حجم تماماً در اشعار سوررئالیستی مشاهده می­شود که عبارت‌اند از: کشف روابط و مناسبات جدید و تجریدی میان اشیا، ایجاد تصاویر پارادوکسی و متناقض‌نما، استفاده از زبان پیچیده و مبهم، آشنایی‌زدایی و هنجارگریزی نحوی و گرایش به زبان نثر.

دوره ۳، شماره ۳ - ( ۷-۱۳۹۱ )
چکیده

در این مقاله به بررسی ریخت شناسانۀ شعر «کتیبه» اخوان ثالث پرداخته ایم. به این منظور، نخست به تعریف ریخت شناسی پرداختیم، سپس روایت اسطوره ای «کتیبه» را از منظر این نظریه، مورد تجزیه و تحلیل قرار دادیم و به خویشکاری­ ها، شخصیت ها و حرکت های روایت تقسیم کردیم. «کتیبه» از شعرهای روایی اخوان است که شکلی نمایشی و دراماتیک دارد. شیوۀ روایت و داستان پردازی در این شعر به گونه ای است که شاعر با توصیف های خود، فضایی می آفریند که خواننده از زاویۀ دید دلخواه او به اجزا و عناصر داستان بنگرد. از بیست و سه خویشکاری موجود در «کتیبه»، هجده خویشکاری اصلی و پنج خویشکاری، فرعی است. خویشکاری های «خبردهی»، «خبرگیری»، «فریبکاری»، «فریب خوردن» و «غیبت» فرعی و بقیۀ خویشکاری ها اصلی هستند. خویشکاری های «مصیبت» و «عمل قهرمان» در کل روایت تکرار می شوند. در نگاهی کلی می توان جنس شخصیت های «کتیبه» را به دو دستۀ انسانی و طبیعی (تخته سنگ و زنجیر) تقسیم کرد. در شعر روایی «کتیبه»، پنج شخصیت انجام دهندۀ خویشکاری ها هستند. در این شعر روایی، سه حرکت وجود دارد که این حرکت ها با تعادل حکایت ها در پیوند هستند.  

دوره ۱۰، شماره ۳ - ( پاییز ۱۴۰۱ )
چکیده

پژوهش حاضر با بهره گیری از مؤلفه ها و راهبردهای گفتمانیِ راجر فاولر، به دنبال آشکار ساختن ایدئولوژیِ نویسنده و کنش گرانِ اجتماعیِ رمان آینه های دَردار است. فاولر در نظریۀ گفتمانیِ خود، برای ساختار متن در زمینه های روساخت و ژرف ساخت اهمیت خاصی قائل است. از این رو جستار حاضر کوشیده است تا با توجه به آرای وی، از طریق تحلیل روساختِ رمان یاد شده، به فهم ژرف ساخت آن دست یابد. در پیوند با این امر، پرسش اصلیِ پژوهش آن است که هوشنگ گلشیری در روساخت اثر خود، چه راهبردهایی به کار برده است تا بدان وسیله ژرف ساختِ متن را به نمایش بگذارد؟ روش این پژوهش از نوع کیفی است و برای توصیف و ارزیابی داده ها از رویکرد توصیفی- تحلیلی استفاده شده است. نتایج حاصل از تحلیل داده های این مطالعه حاکی از آن است که برجسته‌سازی ‌و حاشیه‌رانی‌، سازوکار حاکم بر کردار‌ها و رفتارهای گفتمان رمان است. نویسنده با کاربست راهبردهایی چون ارجاع ضمیر، ایجاد تعلیق، ایجاد ابهام، وجه نمایی، فاعلی سازی، جملات امری و پرسشی، تغییر جایگاه ارکان جمله، حذف برخی عناصر زبانی، زمان پریشی، و مجهول سازی توانسته است ایدئولوژیِ کمونیست های مهاجر ایرانی را به نمایش بگذارد. بیشترین بسامد راهبردهای گفتمانی، مربوط به مولّفۀ ارجاع ضمیر و کمترین بسامد به تغییر جایگاه ارکان جمله تعلق دارد. گفتنی است که راهبردهای گفتمانیِ فوق الذکر، مهم ترین ویژگی های روساخت رمان گلشیری به شمار می آیند.

دوره ۱۳، شماره ۱ - ( فروردین و اردیبهشت ۱۴۰۱ )
چکیده

تحلیل گفتمان انتقادی رویکردی است که زبان را به‌عنوان عملی اجتماعی در ارتباط با عواملی همچون قدرت و ایدئولوژی موردمطالعه قرار می‏دهد. با توجه به این رویکرد، پژوهش حاضر کوشیده است تا با کاربست مؤلفه‏های جامعه‏شناختی ـ معنایی، نشان دهد که جلال آل‏احمد از طریق بازنمایی شخصیت‏های «درۀ خزان‏زده»، چگونه به بیان ایدئولوژی خود پرداخته و در پساسقوط رضاشاه، به چه نحو کنشگران اجتماعیِ آن دوره را به‌تصویر کشیده است. در این داستان کوتاه، ساخت‏های ‏زبانی در خدمت مؤلفه‏های جامعه‏شناختی ـ معنایی قرار دارند و از این نظر، الگوی ون لیوون ابزار مناسبی برای تحلیل متن و کشف رابطه میان زبان و ایدئولوژی نویسنده است. پرسش اصلی در این پژوهش، آن است که آیا نویسنده به‌وسیلۀ بازنماییِ کنشگران اجتماعی، توانسته است از ایدئولوژی پنهان خود پرده بردارد؟ یافته‏های تحقیق نشان می‏دهد که این امر، به وقوع پیوسته و آل‏احمد با استفاده از شیوه‏های کتمان، پس‏زمینه‏سازی، فعال‏سازی، منفعل‏سازی تشخص‏بخشی و تشخص‏زدایی، ایدئولوژی و دیدگاه‏های خود را در داستان بیان کرده است. وی با استفاده از راهبرد کلّی «حذف»، هویت مقامات عالی‏رتبۀ دولت پهلوی را پنهان می‏کند و با «پس‏زمینه‏سازی»، آن‏ها را کاملاً نادیده می‏گیرد. نهادهای «دولت» و «ارتش» در گفتمان فعال‏نمایی شده، و «کارگران» و «نخبگان»، منفعل‏نمایی شده‏اند تا با برجسته کردن ستمی که به آن‏ها روا داشته شده است، در کانون توجه مخاطب قرار گیرند.


دوره ۱۳، شماره ۴ - ( مهر و آبان ۱۴۰۱ )
چکیده

رمان اجتماعی ـ انتقادی سیاحت‏نامۀ ابراهیم‏بیگ اثری است که نویسندۀ آن با استفاده از غربِ خودی‏سازی‏شده، به انتقاد از جامعۀ خود و نهادهای سیاسی و مذهبیِ آن پرداخته است. در این گفتمان، تقابل ایران و غرب تلاشی برای ازبین بردن شکاف میان خود و دیگری، از طریق معکوس کردن نقش آنان و عجیب و غریب نشان دادن «خود» بیش از «دیگری» است. جستار حاضر با شناسایی شیوه‏ها و راهبردهای گفتمانی‏شدۀ بازنماییِ ایدئولوژی در داستان مزبور، می‏کوشد به دو سؤال بنیادین پاسخ گوید: الف) راهبردهای گفتمانی چگونه به انتقال ایدئولوژی نویسنده می‏پردازند؟ ب) معکوس‏سازیِ گفتمانی که نتیجۀ فرایند خودی‏سازیِ غرب است، در داستان به چه نحو نمود یافته است؟ هدف این مقاله که با روش توصیفی ـ تحلیلی انجام شده است، بررسی بازنمایی غرب در رمان ابراهیم‏بیگ از منظر مربع ایدئولوژیک ون‏دایک است. دستاورد اصلی پژوهش بیانگر آن است که تصویر غرب در گفتمان مراغه‏ای، به‏عنوان یک روشنفکر تجددخواه، نمایندۀ تصویر کلیشه‏ای که در روان ایرانیان از این پدیده وجود دارد، نیست. وی در گفتمان خود، با استفاده از استراتژیِ کلی قطبی‏سازی، بر نقاط قوت غرب به‌مثابۀ گروه خودی، تأکید کرده و نقاط ضعف حاکمان ایران به‏عنوان گروه غیرخودی را برجسته‏تر بازنمایی کرده است. نویسنده در توصیف گروه «خودی» با کاربست راهبردهایی چون قطب‏بندی، مقایسه، دلالت ضمنی، دراماتیزه ‏کردن و کنایه، روحیۀ آزادگی، وارستگی و سخت‏کوشی آنان را در متن القا می‏کند و در بازنمایی گروه «غیر‏خودی»، با بهره‏گیری از راهبردهایی چون توصیف کنشگر، اغراق، و بازی با اعداد، ویژگی‏هایی همچون طمع‏ورزی، بیدادگری، واپس‏گرایی، و فریبکاری را به مخاطب نشان می‏دهد.

 
 

دوره ۱۴، شماره ۲ - ( خرداد و تیر ۱۴۰۲ )
چکیده

پژوهش حاضر در چارچوب نظریۀ لسلی جفریز و بر مبنای مؤلفه‏های سبک‏شناسی انتقادی، رمان اوسنۀ بابا سبحان را مورد بررسی و تحلیل سبکی ـ گفتمانی قرار داده است. در رابطه با این امر، تلاش شد تا به پرسش‏های ذیل پاسخ داده شود: ۱. ایدئولوژی‏های نویسنده چگونه در نحوۀ انتخاب و آرایش عناصر زبانی رمان که از آن به سبک تعبیر می‏شود، بازنمایی شده‏اند؟ ۲. کشف ایدئولوژی‏ها و عقاید نهفته در سبک رمان با استفاده از چه ابزارهای گفتمانی امکان‏پذیر شده است؟ در پیوند با این پرسش‏ها، هدف اصلی مقاله، آشکار کردن مقاصد پنهان گفته‏های نویسنده است. بدین منظور واژگان و ساختار جمله‏های رمان که زمینۀ ورود به فضای گفتمانی و شناختی سبک را فراهم می‏کنند، بررسی و تحلیل شده‏اند. نگارندگان در این جستار با رویکرد توصیفی ـ تحلیلی، پس از استخراج و دسته‏بندی آرای لسلی جفریز در کتاب سبک‏شناسی انتقادی (۲۰۱۰)، رمان مورد مطالعه را براساس مؤلفه‏های مطرح در کتاب مزبور، مورد تتبع قرار داده‏‏اند. یافته‏های پژوهش نشان می‏دهد که راهبردهای «منفی‏سازی» و «اطلاعات و نظرات مهم»  بیشترین بسامد، و «نام بردن»، «ترادف» و «معانی ضمنی و حقایق مسلّم» کم‌ترین بسامد را در این گفتمان به خود اختصاص داده‏اند. تحلیل این یافته‏ها حاکی از آن است که نویسنده در گفتمان خود، با توجه به شرایط جامعه و نظام ارباب و رعیتی در ایران، وضعیت اجتماعی ـ اقتصادی روستانشینان و واقعیت‏های زندگی آنان را با رویکردی انتقادی به تصویر کشیده است. وی ضمنا انتقادهایی را نیز متوجه صاحبان قدرت در ایرانِ سال‏های پیش از اصلاحات ارضی کرده است.
 


صفحه ۱ از ۱