جستجو در مقالات منتشر شده


۷ نتیجه برای عزیزی فر


دوره ۱، شماره ۲ - ( ۷-۱۳۹۲ )
چکیده

زبان کُردی دارای گویش‌های گوناگونی است، باوجود این ازدیدگاه ضرب‌المثل‌ها دارای اشتراکاتی است. این جستار پس ازبررسی اجمالی زبان کُردی و گویش کُردی جنوبی، با روش توصیفی- نظری و مطالعه کتابخانه‌ای درپی آن است تا امثال کُردی را ازمنظر بلاغی مورد بررسی قرار داده، دریابد آیا این امثال از توان ایماژی و صور خیالی درحوزه علم بیان برخورداراست، وکدام‌یک ازصناعات بیانی درامثال مورد نظر بسامد بالاتری داشته، دلیل آن چیست. با بررسی برخی ازضرب‌المثل‌های کُردی ایلامی دریافتیم که این ضرب-المثل‌ها دارای قدرت بلاغی بالایی هستند و از تمام ظرفیت‌های علم بیان درآن استفاده شده است و این نتیجه قدرت خیال‌ورزی بالای گویندگان برای نفوذ دردلها واذهان است، زیرساخت غالب ضرب‌المثل‌ها برپایه تشبیه است، که گرایش به استعاره، غالباً استعاره تمثیلی، درآن زیاد است، همچنین لازمه‌ی درک برخی از صناعات علم بیان از جمله سمبل(نماد) در حوزه ضرب‌المثل‌های ایلامی آشنایی با بافت فرهنگی آن بوم است. علاوه براین برخی ازضرب‌المثل‌ها در ذیل چندمبحث ازمباحث علم بیان قابل درک است.

دوره ۵، شماره ۷ - ( ۶-۱۳۹۹ )
چکیده

این پژوهش، که به روش اسنادی- تحلیلی با مطالعۀ کتابخانه‌ای به انجام رسیده است،  درپی این آن است تا با بررسی رجزهای حماسی در شاهنامه (داستان رستم و اسفندیار) و شعر حماسی عمروبن کلثوم تغلبی به وجوه اشتراک و افتراق محتوایی و زبانی دو شاعر در زمینۀ رجز بپردازد. عمروبن کلثوم صاحب یکی از معلقات عصر جاهلی است؛ همان ﻣﻌﻠﻘﺎتی ﻛﻪ ﺑﺎﺯﮔﻮﻛﻨﻨﺪۀ ﺁﺩﺍﺏ ﻭ ﺳّﻨﻦ ﻛﻬﻦ ﻣﻠﻲ ﺍﻋﺮﺍﺏ و ﺁﻣﻴﺰﻩﺍﻱ است ﺍﺯ ﺣﻜﺎﻳﺖ، ﺗﺎﺭﻳﺦ، ﻋﺸﻖ ﻭ ﺣﻤﺎﺳﻪ. ﺩﺭ ﻣﻌﻠﻘﺎﺕ ﻋﻼﻭﻩﺑﺮ ﻭﺻﻒ، ﻓﺨﺮ ﻭ ﺣﻤﺎﺳﻪ، ﻣﻲﺗﻮﺍﻥ ﺍﻃﻼﻋﺎﺗﻲ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺟﻨگهاﻱ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﻋﺮﺏ یافت که مبتنی بود بر جنگها و یورشهای قبیله­ای. مسئلۀ محوری پژوهش این است که از چه جهت یا جهاتی این دو شاعر در رجزگویی به هم نزدیکند؛ چه عنصر یا عناصری در رجزهای آن دو حضور دارد و بوم و اقلیم در کیفیت رجز آنها تا چه اندازه مؤثر است. پس از بررسی دریافتیم که زبان دو شاعر بویژه فردوسی در گزارش رجزهای رستم از جهت ادبی اُفت محسوسی دارد و جنبۀ بلاغی کمی در زبان او دیده می‌شود. از جهت بلاغی «کنایه» محور مشترک دو شاعر است؛ اما عناصر بومی و اقلیمی در کیفیت رجز آنان مؤثر بوده است؛ چنانکه چشم­انداز وسیع محیطی و جغرافیایی که از ویژگیهای ذاتی حماسه است در شعر عمروبن کلثوم دیده نمی‌شود. از یازده مورد اغراض رجزی که بررسی شد، دو شاعر در هفت موردِ برمنشی، بیان قدرت و شرح رفتار پهلوانی، نازش به نژاد و خاندان، دغدغۀ ننگ و نام، تحقیر و بیان کهتری رقیب، تضعیف روحیه و تهدید و ارعاب با هم مشترکند و در چهار موردِ پند و اندر، مرگ ناهراسی، سازش­ناپذیری و ستم‌ستیزی و تفاخر به خیل با هم اختلاف دارند.

دوره ۷، شماره ۲۵ - ( فروردین و اردیبهشت ۱۳۹۸ )
چکیده

این جستار در پی تبیین مفهوم «تیپِ» شاهان و گزارش کردارهای آنان است تا نقش آنان را در پیشبرد قصه بازنمایی کند. روش مطالعه از نوع کتابخانه­ای و کیفی بر حسب تحلیل محتواست. ملاک گزینش این قصه‌ها، علاوه بر شهرت، طیف وسیع خوانندگان، اقبال عمومی و بسامد حضور شاهان است. پس از بررسی این قصه­ها دریافتیم که شاهان غالباً بر حسب نوع نگرش گزارشگر قصه، در دو اقلیم ایرانی و غیرایرانی قرار می‌گیرند و بسته به فضای کلی قصه و درون‌مایۀ آن، سیمای شاهان گزارش می‌شود. درون­مایۀ هر قصه علاوه بر اینکه بن‌مایۀ خاصی می­طلبد، قهرمانان و تیپ­های خاصی را نیز اقتضا می­کند؛ مثلاً قصۀ سمک عّیار که دارای بُن‌مایۀ عیاری است، قهرمانان آن بیشتر عیاران و پهلوانان هستند و حتی کُنش شاهان برحسب نقش و کارکرد این تیپ شناخته می‌شود. داراب­نامه دارای بُن‌مایۀ اساطیری ـ حماسی است و لذا رفتار و کردار شاهان فخیم‌تر، حماسی‌تر و در مواردی اساطیری است. حسین کرد نیز داستانی پهلوانی ـ مذهبی است. فرض ما بر این است که قصه‌پردازان در خلق تیپ‌های قالبی همچون شاه و درباریان و دیگر قهرمانان، در پی ضابطه‌مند کردن و قانونمند کردن ساختار جامعه‌اند؛ به عبارت دیگر آنان در پی ایجاد یک چارچوب قطعی و مسلم‌اند که تخطی از آن، مشکل­آفرین و گاه خطایی بخشش‌ناپذیر است. از منظر بسامد «تیپ»ها، با مطالعۀ قصه­های مورد پژوهش به این نتیجه رسیدیم که «درباریان»، به­ویژه شاه و خانواده­اش و وزیران، بیشترین بسامد و حضور را دارند و بیشتر قصه­ها با حکایت «شاه» یا «شاهزاده­ای» آغاز می­شود. در این قصه­ها حس شدید میهن‌دوستی و ایرانی­گرایی دیده می­شود؛ به همین دلیل تیپ شاهان ایرانی در این قصه­ها بسیار لطیف­تر، رئوف­تر، انسانی­تر، مردم‌دارتر، عادل­تر و خردمندتر از دیگر هم­منصبان غیرایرانی­شان تصویر شده است. داراب­نامه بیش از دو قصۀ دیگر حماسی‌تر است و تیپ شاهان فخیم‌تر و مطنطن‌تر و تاریخی‌تر تصویر شده است، در حسین کرد شاهان چندان حضور ندارند و کنش چندانی به انجام نمی‌رسانند.
 

دوره ۷، شماره ۲۶ - ( خرداد و تیر ۱۳۹۸ )
چکیده

قصه‌های عامه یکی از انواع جذاب و پُرکشش فرهنگ و ادبیات عامه است که به­شکل روایت‌های شفاهی و کهن گزارش شده‌اند. فر کیانی از مفاهیم برجسته در باورهای اساطیری و حماسی است که در قصه­های عامه نیز نمود یافته ­است. هرچند نمونه­های بارز، پادشاهان فره­مند در اساطیر و حماسه، فر خود را به­شکل موروثی کسب کرده­اند؛ اما این شکل تنها شیوۀ کسب فر کیانی نیست. این نوشتار به شیوۀ توصیفی ـ تحلیلی می­کوشد تا ماهیت فر کیانی را در مجموعۀ چهار جلدی قصه­های ایرانی بکاود. مطالعۀ قصه­های ایرانی و استخراج نمونه­های متعدد از پادشاهان قصه­ها نشان می­دهد که ماهیت، تجلی­ها، اشکال و ویژگی­های فر کیانی تا چه پایه کارکردهای اسطوره­­ای­شان را در قصه­های ایرانی حفظ می­کنند. فر کیانی در قصه­ها اغلب به­شکل موروثی است، نمونه­هایی هم وجود دارد که این موهبت به­شکل موقت یا دائمی از پادشاه گرفته می­شود. با این حال، اندیشه­های امیدبخش فرهنگ عامه در بستر داستان­ها امکان رسیدن طبقات فرودست جامعه را به مرتبۀ پادشاهی و فره­مندی فراهم می­سازد. از آنجا که قصه­ها به­سبب غنا و دیرینگی­شان در ناخودآگاه جمعی بشر ریشه دارند، افزون بر تجلی­های مادی و معنوی که برای فر کیانی در قصه­ها وجود دارد، ویژگی بخت­یاری اشخاص فره­مند هم بستری برای ظهور انگاره­های کهن‌الگویی فراهم­ می­سازد.
 

دوره ۷، شماره ۲۸ - ( تابستان ۱۳۸۹ )
چکیده

قصه‌های عامیانه صرفاً افسانه‌ها و حکایات دور از ذهن، آرمانگرایانه و فاقد پیرنگ واقعیت نیست که بتوان از دیدگاه تفنن و گذر روزگار بدانان نگریست؛ در لابه‌لای این قصه‌ها شیوه زندگی گذشتگان نهفته است که می‌تواند چراغ راه آیندگان باشد. یکی از زیباترین و جذابترین قصه‌های عامیانه فارسی، داراب‌نامه طرسوسی است که بیش از اینکه به شرح احوال دارابِ اردشیر بپردازد، شرح احوال اسکندر رومی، بوران‌دخت و حکمای یونان است. این قصه در قسمتهای انتهایی شدیداً به رمز و تأویل و بیان مسائل رمزی می‌گراید.گام نهادن اسکندر به سرزمینهای فراواقعی به منظوریافتن چشمه حیات، دستمایه اصلی طرسوسی در پردازش این داستان است و همین مسئله باعث ظهور و حضور برخی موجودات، اشیا و زمان و مکان فراواقعی در این قصه شده و آن را قابل رمز و تأویل کرده است.
این مقاله در پی بررسی این سؤال خواهد بودکه آیا داراب‌نامه طرسوسی واقعاً‌ دارای ظرفیت رمزی است و چگونه می‌توان انواع آن را دسته‌بندی کرد. نگارندگان این پژوهش به روش توصیفی- تحلیلی به نتایجی از رمزهای آن دست یافته، و انواع آن را در پنج دسته انسانی، حیوانی، مکانی، نباتی و شیئی (سایر) تقسیم کرده‌اند.
 

دوره ۷، شماره ۲۹ - ( آذر و دی ۱۳۹۸ )
چکیده

در این پژوهش که به صورت توصیفی ـ تحلیلی و مطالعۀ کتابخانه‌ای به شیوۀ اسنادی صورت گرفته است، پژوهشگران سه قصۀ داراب‌نامۀ طرسوسی، حمزه­نامه و امیر ارسلان نامدار را برگزیده‌اند. دلیل گزینش این قصه‌ها، علاوه بر ناموری آن­ها، میزان بسامد کارکرد وزیران در آن­ها بوده است. هدف از این پژوهش، بازنمایی سیمای وزیران در نقش یکی از مهمترین کنشگران قصه­های عامه است تا بدانیم آنان در روند قصه چه رفتارهایی را انجام می­دهند و این کنش­ها تا چه میزان در روند قصه تأثیرگذار است. به­تبع این اهداف، پرسش­های پژوهش این است که چه دسته­بندی­ای از کنش­های وزیران در قصه­های عامیانۀ فارسی می­توان به دست داد و این نقش­ها برخاسته از چه مسئله یا مسائلی است. آیا بازتاب رخدادها تاریخی و اجتماعی است یا اینکه این نقش­ها به صورت ثابت و تیپیک در همۀ قصه­ها یکسان تصویر می­شود. نتایج پژوهش نشان داد که وزیران در دو طیف قرار می‌گیرند: یکی موبد ـ وزیر است و دیگری سپاهبد وزیر. از این منظر نقش وزیر نخستین مشاور فرهنگی، اجتماعی و قضایی است و دیگر وزیر مشاور نظامی (وزیر جنگ) است. بر اساس این دسته‌بندی، وزیر نخست (موبد ـ وزیر) کردارهایی همچون طالع­‌نگری، عقدِ ازدواج، سفارت، میانجی‌گری، خواب‌گزاری، رایزنی سیاسی، درمانگری و طلسم و طلسم‌گشایی را به انجام می‌رساند و دیگر وزیر بیشتر به صورت رایزن نظامی و در مواردی توطئه‌گری و خیانت خود را نشان می‌دهد. تفاوت وزیران قصۀ امیر ارسلان نامدار با وزیران دو قصۀ دیگر در این است که دسته‌بندی ذکر­شده در باب این وزیران به­کار نمی‌رود. در این قصه وزیر به صورت وزیر دست راست و وزیر دست چپ تصویر می‌شود که وزیر دست راست خوش­قلب، مصالحه‌گر، پاک­سرشت و البته، هواخواه قهرمان قصه است و دیگر وزیر، فردی بدسرشت، توطئه‌گر و ضد قهرمان است. دو قصۀ نخست داراب‌نامه و حمزه­نامه به­شدت بازتاب­دهندۀ رخدادهای تاریخی و اجتماعی دورۀ ساسانی است و قصۀ امیر ارسلان مربوط به دورۀ معاصر (دورۀ قاجار) است.


دوره ۱۱، شماره ۴ - ( مهر و آبان ۱۳۹۹ )
چکیده

زبان­ها از ابزارهای متنوعی بهره می­گیرند تا نقش­های دستوری را بازنمایی کنند. یکی از این ابزارها (سازوکار) مطابقه است که در زبان­های مختلف ممکن است کم­و­بیش از آن استفاده شود. از طرف دیگر، عوامل متنوعی ممکن است در زبان­های مختلف بر روی قسمت­های مختلف دستور زبان و ازجمله نظام مطابقه اثرگذار باشند. بر این اساس، در پژوهش حاضر با استناد به داده­هایی از کردی ایلامی، هم به­دنبال بررسی میزان استفاده از مطابقۀ مفعولی هستیم و هم درپی یافتن تأثیر احتمالی عوامل مختلف بر روی مطابقۀ پی­بست­های مفعولی با مفعول. برای تحقق این اهداف، از روش توصیفی، کتابخانه­ای، مصاحبه و ضبط صدای گویش­وران بومی جهت استخراج داده­ها استفاده شده است. تعداد ۱۰ نفر گویشور بومی با محدودۀ سنی ۴۰ تا۶۰ سال در استخراج داده­ها کمک کردند. عوامل مؤثر بر مطابقه که در اینجا مورد بررسی قرار گرفته­اند، برگرفته از گیون (۲۰۰۴) هستند. نتایج پژوهش حاضر نشان داد که در کردی ایلامی از پی­بست­های مطابقۀ مفعولی جهت ارجاع به مفعول استفاده می­شود. همچنین نتایج نشان داد که در کردی ایلامی مطابقۀ مفعولی متأثر از برخی محدودیت­هاست. مشخصاً، عوامل معرفگی/ نکرگی، ارجاعی/ غیرارجاعی، مبتدایی/ غیرمبتدایی و انضمام مفعول به بروز برخی محدویت­ها در مطابقۀ پی­بست­های مفعولی با مفعول منجر می­شوند. بررسی تأثیر این عوامل بر نظام مطابقه به­خصوص در زبان­های دارای نظام مطابقۀ دوگانه به­منزلۀ موضوع پژوهش­های آتی توصیه می­شود.   
 
 

صفحه ۱ از ۱