جستجو در مقالات منتشر شده


۷ نتیجه برای عرب یوسف آبادی


دوره ۲، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۰ )
چکیده

زبان شناسی شناختی رویکردی است که به زبان به عنوان وسیله ای برای کشف ساختار نظام شناختی انسان می نگرد. زبان شناسان شناختی معتقدند که استعاره پدیده ای است شناختی و آنچه در زبان ظاهر می شود، تنها نمود این پدیده شناختی است. هدف اصلی این پژوهش، نشان دادن نقش انسان شناختی و روان شناختی «استعاره های مفهومی» مربوط به خودرو، کامپیوتر، تلفن و موبایل در زبان محاوره فارسی است؛ بدین منظور با در کنار هم قراردادن این استعاره های مفهومی در گفتمان عمومی، به شکل تراکمی یک مدل شناختی آرمانی از انسان و ماشین ارائه کردیم و از ساختار مفهومی مرتبط آن ها به این نتایج رسیدیم که در این استعاره ها برخلاف آرایه تشخیص و جاندارانگاری، اشیاء بی جانی چون ماشین برجسته ترند و صفات خود را به انسان انتقال می دهند. در بیشتر این استعاره ها، صفاتی از ماشین به انسان انتقال می یابد که به نوعی ضعف و ناتوانی و منفعل بودن انسان را تداعی می کند و نشانگر استیلای این مخلوق قدرتمند بر زندگی حال و آینده خالق خویش است.

دوره ۳، شماره ۵ - ( ۵-۱۳۹۷ )
چکیده

این مقاله با هدف کشف ارتباط میان متغیّر اجتماعی جنس و ویژگی‌های زبانی داستان‌نویسان زن، تلاش میکند با تکیه بر روش توصیفی- تحلیلی و براساس الگوی لیکاف، نشانگرهای جنسیتی را در دو رمان أعشَقُنی از سناء شعلان (بهترین رمان زنانه اردن در سال ۲۰۱۳م) و پرنده ‌من از فریبا وفی (بهترین رمان زنانه فارسی در سال ۲۰۰۲م) بررسی کند. نتایج پژوهش نشان می­دهد که در رمان أعشَقُنی نزدیک به یک‌چهارم از واژه‌های رمان از ویژگی زبانی زنانه برخوردار است و زبان زنان در بیش از یک‌چهارم از واژه‌های رمان پرنده من نشا­ندهنده گویندۀ مؤنّث است. از آنجا که در هر دو رمان نویسنده، زنی است که درباره زنان می­نویسد، بسامد استفاده از واژگان مخصوص زنان در نوشته آنها زیاد است. از دیگر ویژگیهای زبان زنان در این رمانها استفاده از تصویرگری دقیق و جزئی‌نگر و بهره­گیری از رنگ­واژه­های متعدد است. زنهای هر دو رمان به دلیل اعتماد به‌نفس کمی که حاصل زیستن در جامعه­هایی مردسالار است از تردیدنماها، تشدیدکننده‌ها و تقریب­نماهای بیشتری استفاده می‌کنند و از طریق پرهیز از به‌کارگیری دُشواژه­ها و استفاده از درخواستهای غیرمستقیم، زبانی مؤدبانه را برای گفتگوهای خویش برمی‌گزینند که نشانگر ساختارهای زبانی گویندگانی محتاط و فرودست است.

دوره ۶، شماره ۸ - ( ۶-۱۴۰۰ )
چکیده

پیرنگ داستان از عناصری همچون شروع، گسترش، تعلیق، نقطۀ اوج، گره‌گشایی و پایان تشکیل می‌شود. در داستانهای سنتی تأکید بر توالی منطقی این عناصر است؛ این در حالی است که رمان پست‌مدرن با نوعی برهم‌ریختگی عناصر پیرنگ و هنجارشکنی بافت هنری روایت همراه است. رمانهای پست‌مدرن «مملکه الغرباء» از الیاس خوری و «من ببر نیستم پیچیده به بالای خود تاکم» از محمدرضا صفدری به دلیل دارابودن پیرنگی آشفته و بافتی نامنظم مشابهت زیادی با یکدیگر دارند. بر این اساس پژوهش حاضر بر آن است تا با تکیه بر روش توصیفی-تحلیلی شگردهای روایی تأثیرگذار بر آشفتگی پیرنگ این دو رمان را بررسی نماید. نتایج نشان می‌دهد شیوه پیرنگ‌سازی در دو رمان به ‌گونه‌ای است که ترتیب تقویمی توالی وقایع در آن کنار گذاشته می‌شود و رخدادها پس و پیش روایت می‌شوند و بسیار پیش می‌آید که روایت رخدادهای هر دو داستان بر اساس تداعیهای ذهن آشفته شخصیتهای داستان و با تأکید بر تک‌گوییهای درونی راوی داستان صورت می‌پذیرد. همچنین صداهای متکثّر حاکم بر هر دو رمان سبب می‌شود تسلسل منطقی رخدادهای خرده‌روایتها برهم‌ بریزد و پیرنگ داستان از آشفتگی بیشتری برخوردار گردد.

دوره ۷، شماره ۳ - ( پاییز ۱۳۹۸ )
چکیده

ارتباطات غیرکلامی به‌عنوان یکی از شاخه­های روان­شناسی گستره وسیعی از فعالیت­های اندامی بدن را دربرمی­گیرد که به آن زبان بدن می­گویند. این زبان که شامل پیام­هایی است که افراد با نگاه­ها، حالات چهره و ژست­ها منتقل می­کنند، در متون ادبی به درک و فهم خواننده از متن کمک می­کند. در پژوهش حاضر تلاش بر آن است زبان بدن در رمان أیام‌معه (۱۹۶۰م) از کولیت خوری و بامداد خمار (۱۳۹۵ش) از فتانه حاج سیدجوادی با تکیه بر روش توصیفی­- تحلیلی مورد بررسی قرار گیرد. نتایج حاکی از این است که زبان بدن در هر دو رمان تقریبا کارکردی یکسان دارد (۱۲% أیام‌معه و ۱۰% بامداد خمار). از آن­جا که مفاهیمی چون خوشحالی، خشم، ترس و اضطراب در رفتارهای غیرکلامی شخصیت­های زنانه دو اثر نمود زیادی دارد، این مفاهیم در زبان چهره شخصیت­ها (۶۷% أیام‌معه و ۵۵% بامداد خمار) بازتاب گسترده‌ای یافته است. این میزان کارکرد زبان چهره بدان جهت است که معمولاً این بخش از بدن در هنگام ارتباط، بیشتر قابل استفاده و قابل رؤیت است.

دوره ۸، شماره ۶ - ( شماره ۶ (پیاپی ۴۱)- ۱۳۹۶ )
چکیده

با توجه به تفاوت دو گفتمان شریعت­محور و طریقت­محور در روزگار حلاج، پژوهش حاضر در تلاش است تا با تکیه­بر روش توصیفی- تحلیلی، به تحلیل گفتمان انتقادی ناظر بر مکتوبات فارسی و عربی حلاج بر مبنای الگوی لاکلائو و موف بپردازد. هدف اصلی این پژوهش معرفی گفتمان حلاج به­عنوان نماینده یک گفتمان برخاسته از قشر اجتماعی عرفاست. پژوهش بر پایه این پرسش­ شکل گرفته که چه گفتمان­هایی در پسِ آثار حلاج نهفته است و نزاع این گفتمان­ها بر سر تعریف چه دال­هایی است؟ بررسی‌ها نشان می­دهد که در مقابل گفتمان شریعت­محور آن دوره، گفتمان طریقت­محور حلاج درصدد برمی­آید تا با انتساب مدلول­هایی تازه به دال شناور «انسان» و «شیطان»، به ساخت­شکنی از سلطه آن­ها و درنتیجه کل گفتمان مزبور بپردازد. حلاج برای نشان­دادن اتحاد انسان با خداوند، با بیان عبارت معروف «أنا الحق» به ساخت­شکنی دال مرکزی گفتمانِ شریعت­محور نیز پرداخت و در نظام معنایی خود این مدلول را جایگزین «أنا العبد» گفتمان متشرعان کرد. او از طریق ساخت­شکنی احکام شریعت اسلام و افشای اسرار الهی سعی کرد گفتمان شریعت­محور را به حاشیه براند و گفتمان خود را در مقامی بالاتر بنشاند و برجسته کند.

دوره ۸، شماره ۱۶ - ( پاییز و زمستان ۱۴۰۰ )
چکیده

متن قرآن کریم در عین اینکه روشن و فهمشدنی است، معناهای ظریف بسیاری دارد و با نحوی بلیغ و ایجازی بینظیر نگاشته شده‌است. طبق این توصیف، در ترجمه قرآن لازم است، هم سادگی متن، برگردان شود و هم ظرایف معنایی و بلاغی و نحوی آن مورد توجه قرار گیرد. ترجمه طاهره صفارزاده از قرآن کریم، با زبانی روشن و همهفهم نوشته شده‌است؛ اما در جاهایی، دلالتهای معنایی واژگان و نحوِ متن، با دقت و ایجاز برگردان نشده‌است. نگارندگان مقاله حاضر با بررسی ترجمه فارسی قرآن کریم از طاهره صفارزاده و مقایسه آن با واژگان و ساختارهای نحوی متن عربی دریافتند که بخشهایی از این ترجمه، از متن عربی فاصله دارد و متأثر از ترجمه انگلیسی قرآن است. برای تحقق این هدف، متن چهار جزء آخر ترجمه طاهره صفارزاده، با قرآن کریم و ترجمه انگلیسی قرآن از عبدالله یوسف علی مطابقت داده‌ و گونههای تأثیرپذیری صفارزاده از ترجمه انگلیسی استخراج  و تحلیل شد. با بررسی‌های دقیق، این نتیجه به دست آمد که در ترجمه صفارزاده تغییراتی نظیر نادستوری‌بودن، افزوده‌های زبانی، تغییر دلالت، برابرنهادهای نامناسب و برابرنهادهای توصیفی صورت گرفته که تحت‌تأثیر ترجمه انگلیسی بوده است.
 

دوره ۱۰، شماره ۲ - ( تابستان ۱۴۰۱ )
چکیده

رمان‌های   لقیطه نوشته عبدالحلیم عبدالله و رمان احتمالا گم شده‌ام نوشته سارا سالار نمونه خوبی از متونی است که به وضعیّت زن در جامعه  ای مردسالار می  پردازد. لیلی، قهرمان اصلی رمان لقیطه است و قهرمان اصلی رمان احتمالا گم شده‌ام، خود روایتگر رمان است. قهرمان هر دو رمان زنانی هستند که هنجارهای جامعه و نقش‌هایی که در اجتماع پذیرفته‌اند، آن‌ها را محدود کرده‌است و با وجود آشفتگی‌های متعدد، برای رسیدن به کمال، سفری درونی را تجربه می  کنند. مقاله حاضر در نظر دارد با روش توصیفی- تحلیلی، به بررسی تطبیقی این دو رمان بر مبنای نظریه مورین مرداک بپردازد. هدف این مقاله پاسخگویی به این پرسش است که توالی اعمال قهرمان زن در رمان‌های لقیطه و احتمالا گم شده‌ام چگونه است؟ بر این اساس، سازه‏های متن دو رمان و مجموعه‌ای از روابط متنی آن با نظریه مرداک ارزیابی و توصیف شد. نتایج پژوهش نشان می  دهد که توالی اعمال لیلی در لقیطه و راوی در احتمالا گم شده‌ام، از الگویی ده مرحله  ای تبعیت می‌کند که عبارت است از: گذار از زنانگی، هم  ذات‌پنداری با مردان، مسیر آزمون‌ها، موفقیت خیالی، نه گفتن زن قوی، هبوط نزد الهه، تجدید زنانگی، علاج شکاف میان مادر و دختر، یافتن مرد درون و رسیدن به ماورای دوگانگی.

صفحه ۱ از ۱