۸ نتیجه برای عاصی
دوره ۵، شماره ۱ - ( شماره ۱ (پیاپی ۱۷)- ۱۳۹۳ )
چکیده
در این پژوهش دو فرض نظریه استعاره مفهومی با استفاده از روش پیکره بنیاد مورد ارزیابی قرار گرفت. طبق فرض اول، زبان استعاری جایگاهی فرعی نسبت به استعاره های مفهومی ذهنی دارد و طبق فرض دوم، استعاره های زبانی متعارف نظام مند هستند. پیکره ای پنجاه میلیون کلمه ای از پیکره همشهری به طور تصادفی نمونه گیری و به وسیله نرم افزار AntConc تحلیل شد. یافته های حاصل از تحلیل پیکره ای حاکی از تأیید نشدن فرض نخست و تأیید نسبی فرض دوم نظریه استعاره مفهومی هستند. یافته های این پژوهش نشان می دهند که الگوهای معنایی استعاره های زبانی پیچیده تر از پیش بینی های نظریه استعاره مفهومی هستند و عوامل کاربرد زبان در شکل دهی به معنای استعاره های زبانی نقش مهمی ایفا می کنند.
دوره ۶، شماره ۴ - ( شماره ۴ (پیاپی ۲۵)- ۱۳۹۴ )
چکیده
در این مقاله، کوشیدیم با اتکا به اصول و قواعد واجآرایی زبان فارسی و در چارچوب نظریه بهینگی، ستاک گذشته برخی از افعال بهظاهر بیقاعده زبان فارسی را بررسی کنیم. پرسشهای این تحقیق عبارتاند از:
۱. چگونه میتوانیم از قواعد واجآرایی حاکم بر زبان فارسی برای تحلیل توالیهای بهکاررفته در ستاک گذشته استفاده کنیم؟
۲. برای حفظ نظام واجآرایی زبان فارسی هنگام افزودن تکواژ گذشتهساز، چه نوع فرآیندهای واجی عمل میکنند؟
بهمنظور پاسخگویی به سؤالات بالا، ۳۶ صورت فعلی را که ستاک گذشته آنها ازنظر صوری با صورتهای باقاعده متفاوت است و هجای پایانی آنها را یک هجای سنگین ازنوع cv:cc تشکیل میدهد، ازنظر ساختهجایی و واجآرایی بررسی کردیم. نتایج این پژوهش عبارتاند از:
این موارد کاملاً بر اصول و قواعد واجآرایی زبان فارسی منطبق هستند و کاملاً قاعدهمند عمل میکنند.
در واجآرایی ساخت هجای cv:cc در زبان فارسی، یک رابطه همبستگی میان هسته و همخوانهای خوشه پایانی وجود دارد.
همخوانهای آغازه و پایانه نیز در واجآرایی ساخت هجای cv:cc نقش تعیینکننده دارند.
۴. در تمامی این ستاکها، اصل سلسلهمراتب رسایی رعایت شده است.
دوره ۸، شماره ۱ - ( شماره ۱ (پیاپی ۳۶)- ۱۳۹۶ )
چکیده
پژوهش حاضر به بررسی و تحلیل رشد ابزار انسجام واژگانی (تکرار، باهمآیی، هممعنایی، شمول، جزءواژگی) در گفتمان نوشتاری دانشآموزان (۹-۱۲ ساله) پایههای چهارم، پنجم و ششم در چارچوب دستور نقشگرای نظاممند هلیدی و متیسن (۲۰۰۴) میپردازد. گردآوری دادهها به شیوۀ میدانی و تحلیل با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی انجام شده است. نمونۀ آماری مورد بررسی ۴۵ دانشآموز پسر شهر تهران بودند که در سال تحصیلی ۱۳۹۳-۱۳۹۴ در یک مدرسۀ دولتی مشغول به تحصیل بودند. معیارهایی چون عدم ابتلا به اختلال ذهنی، اختلال یادگیری یا ناتوانی جسمی در انتخاب نمونهها مدنظر بود. ابزار پژوهش دو داستان مصوّر است که روایی آنها مورد تأیید متخصصان قرار گرفته است. درصد فراوانی و الگوی رشد کاربرد انواع ابزار انسجام واژگانی در روایتهای نوشتاری دانشآموزان مورد تحلیل قرار گرفت. یافتههای پژوهش نشان میدهد که فراوانی ابزار انسجام واژگانی در پایههای چهارم، پنجم و ششم به ترتیب۸۶۲، ۹۶۷ و ۱۱۱۹ است. تکرار و باهمآیی در هر سه پایۀ تحصیلی پربسامدترین و شمول و جزءواژگی کمبسامدترین ابزار هستند. درصد رخداد تکرار نسبت به سایر ابزارهای انسجام واژگانی از پایۀ چهارم تا ششم سیر نزولی و جزءواژگی و شمول از پایۀ چهارم تا ششم سیر صعودی دارد. باهمآیی در پایۀ چهارم کمترین درصد رخداد را دارد. آزمون آماری کروسکال- والیس نشان میدهد که تفاوت کاربرد هممعنایی و تکرار در پایههای مختلف معنادار نیست ولی جزءواژگی، شمول و باهم آیی در سطح≤ ۰/۰۵ p معنادار است. بنابراین، با بالارفتن پایۀ تحصیلی(سن)، ابزار انسجام واژگانی بیشتر و پیچیدهتری در گفتمان نوشتاری دانشآموزان دیده میشود.
دوره ۱۰، شماره ۴ - ( مهر و آبان ۱۳۹۸ ۱۳۹۸ )
چکیده
یکی از دستاوردهای مهم زبانشناسی شناختی، «نظریۀ معناشناسی قالبیِ» فیلمور (۱۹۸۲) است. این نظریه بیانگر اصلی مهم در معناشناسی شناختی است که بیان میکند معانی واژهها درون نظامی از دانش درک میشوند که در تجربۀ اجتماعی و فرهنگی انسان ریشه دارد. درواقع، فیلمور در این نظریه درک معنای واژهها را از طریق قالبهایی که هر واژه فرا میخواند، میسر میداند و «قالبهای معنایی» را نمایانگر بخشهای یک رویداد میداند که برای اتصال گروهی از کلمات به مجموعهای از معانی بهکار میروند. از طرفی، افعال بهعنوان مهمترین ارکان زبان در بیشتر حالتها و اعمال یک رویداد حضور دارند و در تفسیر معنا نقش بسزایی ایفا میکنند. هدف پژوهش حاضر، ارائۀ تحلیل پیکره بنیاد و توصیفی برای شناسایی حوزهها و قالبهای معنایی فعل «گفتن» در زبان فارسی و ترسیم قالب اصلی آن در چارچوب نظریۀ معناشناسی قالبی و طرح تحقیقاتی فرهنگنگاری «فریمنت» است. برای نیل به این هدف، با بهرهگیری از فرهنگها، پیکرههای معاصر فارسی و سامانۀ فریمنت ۴۴ حوزه و قالب معنایی از فعل «گفتن» در زبان فارسی شناسایی شد. سپس، مفهوم «بر زبان آوردن و بیان کردن» بهعنوان معنای اصلی و سرنمون این فعل تعیین و «انگارۀ شعاعیِ» آن برای نخستینبار ترسیم گردید. در نهایت، قالب اصلی این فعل با استفاده از اصول و مفاهیم مطرح در نظریۀ قالبی فیلمور ایجاد شد.
دوره ۱۲، شماره ۴ - ( مهر و آبان ۱۴۰۰ )
چکیده
در مقالۀ حاضر برآنیم تا از طریق معنیشناسی تاریخی، به بررسی ثبات یا تغییر دیدگاههای فارسیزبانان نسبتبه مفهوم «شجاعت» بپردازیم که از دیدگاه کووچش (۱۳۹۳، ص. ۴۳)، یکی از مفاهیم حوزۀ مقصد اخلاق است. مسئلۀ اصلی پژوهش حاضر این است که آیا در بازههای زمانی قرن هشتم تا قرن دهم در مقایسه با دوران معاصر، در جامعۀ فارسیزبان مفهوم شجاعت دستخوش تغییر شده است یا خیر؟ و نیز برای بازنمایی این تغییرات چه الگویی میتوان ارائه داد. برای دستیابی به این هدف، نویسندگان از طریق تحلیل شناختیِ استعارههای مفهومی شجاعت در دو پیکرۀ تاریخی و معاصر و مقایسۀ آنها با یکدیگر، ثبات یا تحول ایجادشده را بررسی کردند. نتایج حاصل از پژوهش حاضر حاکی از تغییر در برخی از مؤلفههای فرهنگیِ مرتبط با مفهوم شجاعت در جامعۀ فارسیزبانان و درنتیجه، تحولِ ارزشگذاری بر استعارههای مفهومی مربوط است. گفتنی است مقایسۀ شواهد تاریخی و معاصر نشان میدهد حوزۀ مبدأ کلان «شیء» در هر دو مورد بیتغییر است، ولی حوزههای خرد زیرمجموعۀ «شیء» تغییر یافتهاند. حوزههای مبدأ پربسامد مفهومسازی شجاعت در زبان فارسی عبارتاند از: نیرو، مسیر، جنگ و ماده. از دستاوردهای مهم پژوهش حاضر آن است که در هیچیک از بازههای زمانی مورد نظر، حوزۀ مبدأ جنگ، حوزۀ مبدأ کانونی شجاعت محسوب نمیشده، بلکه بهصورت نهفته باقی مانده است. چارچوب نظری پژوهش حاضر نظریۀ استعارههای مفهومی مطرحشده از سوی لیکاف و جانسون (۱۹۸۰) و الگوی تریم (۲۰۱۱, ۲۰۰۷) در شبکۀ استعارههای مفهومی است.
دوره ۱۳، شماره ۲ - ( خرداد و تیر ۱۴۰۱ )
چکیده
پژوهش حاضر به بررسی چگونگی مفهومسازی استعارههای مفهومی «شجاعت» در متون معاصر زبان فارسی و انگلیسی میپردازد. مسئلۀ اصلی این پژوهش آن است که مفهوم «شجاعت» که از دیدگاه کووچش۲۰۱۰, P,۲۳)) یکی از مفاهیم حوزۀ مقصد اخلاق است چگونه در ذهن فارسیزبانان و انگلیسیزبانان معاصر ساخته و پرداخته میشود؟ برای دستیابی به این هدف، نویسندگان، پیکرهای متشکل از چهارصد جملۀ حاوی واژۀ «شجاعت» و مترادفهای آن و نیز چهارصد جملۀ حاوی واژۀ «bravery» و مترادفهای آن را از دو پیکرۀ متون معاصر پایگاه دادههای زبان فارسی (PLDB) و متون معاصر ملی بریتانیا (BNC) جمعآوری کردند و از طریق تحلیل شناختیِ استعارههایِ مفهومیِ استخراج شده، موردبررسی قرار دادند. مطالعۀ آماری حاصل از این بررسی نشان داد که بهطور پیشنمونه، فارسیزبانان شجاعت را «شیء» و انگلیسیزبانان، «دارایی» میپندارند. همچنین حوزههای مبدأ مشترک زیادی میان دو پیکره بهچشم میخورد که عبارتاند از: «دارایی»، «شیء»، «نیروی فیزیکی»، «جهت بالا»، «کنش»، «ماده» و «رفتار انسانی». اگرچه دو زبان فارسی و انگلیسی، استعارههای مفهومی مشترک زیادی برای مفهومسازی شجاعت دارند، اما تفاوتهایی هم میان آنها وجود دارد ازجمله حوزههای مبدأ متفاوت میان دو زبان که عبارتاند از: حوزۀ مبدأ «مسیر» که به زبان فارسی اختصاص دارد و حوزه مبدأ «نمایش» که به زبان انگلیسی اختصاص دارد. چارچوب نظری پژوهش حاضر نظریۀ استعارههای مفهومی مطرح شده توسط لیکاف و جانسون (۱۹۸۰) و کووچش (۲۰۱۵) است.
دوره ۱۴، شماره ۲ - ( خرداد و تیر ۱۴۰۲ )
چکیده
شیوۀ فهرست کردن مقولۀ زبانی ضربالمثل در فرهنگها همواره یکی از مسائلی بوده است که فرهنگنگاران و مثلنگاران با آن روبرو بودهاند. از این رو در این تحقیق به چگونگی فهرست کردن ضربالمثلها در فرهنگهای لغت فارسی و بخصوص در فرهنگهای ضربالمثل فارسی، براساس رویکرد معناشناسی شناختی پرداخته شد. هدف از پژوهش حاضر ارائۀ ضربالمثلها به شیوهای بدیع، غیرخطی و غیرالفبایی با مبنایی علمی و مبتنیبر نظریه در فرهنگهاست. برای رسیدن به هدف پژوهش این سوال مطرح میشود: با بهکارگیری اصول معناشناسی شناختی چگونه میتوان شیوهای جدا از شیوۀ متداولِ الفبایی و خطی برای فهرست کردن ضربالمثلها و ارائۀ معادلهای آنها در نظر گرفت؟ در این راستا، نگارندگان با تکیه بر روش توصیفی-تحلیلی و با بهکارگیری سازوکارهای شناختی استعارۀ مفهومی، مجاز مفهومی و دانش متعارف به بررسی دادههای برگرفته از فرهنگ بزرگ دوجلدی ضربالمثلهای فارسی (ذوالفقاری، ۱۳۸۸)، کتاب ضربالمثلهای معروف ایران (سهیلی، ۱۳۸۵) و منابع اینترنتی پرداختند. نتایج حاصل از این پژوهش نشان داد که با تکیه بر انگیزۀ معنایی و براساس مفاهیم قلمرو مقصدِ ضربالمثلها، در فرهنگهای لغت میتوان شیوهای غیرخطی وغیرالفبایی برای چینش ضربالمثلها و معادلهای آنها ارائه کرد که منعکسکنندۀ ساختار نظام مفهومی ذهن ما باشد و در امر زبانآموزی نیز به درک و یادسپاری زبانآموزان کمک کند.
دوره ۱۵، شماره ۶ - ( بهمن و اسفند ۱۴۰۳ )
چکیده
یکی از مقولههای زبانی که در باورهای اعتقادی و اجتماعی جامعه ریشه دارد، عدد است. ترکیب در زبان فارسی زایاترین فرایند واژهسازی است. در زبان فارسی نیز با استفاده از اعداد ترکیبهای فراوانی ساخته میشود که شمارواژه نامیده میشوند. این مقاله از منظر انگارۀ صرف ساخت به تحلیل الگوهای واژهسازی [عدد X] در زبان فارسی میپردازد و تنوعات معنایی، عمومیترین طرحوارۀ ساختی ناظر بر عملکرد این الگوی واژهسازی و نیز ساختار سلسلهمراتبی آنها را در واژگان گویشوران فارسی بررسی میکند. روش پژوهش توصیفی ـ تحلیلی و تعداد دادهها بالقوه بینهایت است (از آنجا که اعداد بینهایتاند، ساختهایی که با عدد ساخته میشوند نیز بالقوه بینهایت هستند). دادههای این پژوهش از پایگاه دادههای زبان فارسی، شبکۀ هستانشناسی فارسنت، پیکرۀ بیجنخان، فرهنگ زانسو، فرهنگ سخن، پیکرۀ وب و وبگاه ویکیپدیای فارسی گردآوری شدهاند. یافتههای پژوهش گویای آن است که یک طرحوارۀ ساختی عمومی و چندین زیرطرحوارۀ فرعی، ناظر بر ساخت ترکیبات «عدد» هستند و مفهوم «ویژگی متمایزکنندۀ هستار مرتبط با معنای عدد و X» انتزاعیترین همبستگی صورت و معنای قابل برداشت از این الگوست. این مطلب بیانگر آن است که الگوی [عدد X] از اساس ساختی با کارکرد چندگانه است. به سخن دیگر، چندمعنایی که در اینجا با آن روبهرو هستیم نه در سطح واژههای عینی، بلکه در سطح ساختها و طرحوارههای انتزاعی قابل تبیین است. همچنین، نتایج نشان داد معنای اجزای ساخت و رابطۀ آنها، دانش دانشنامهای، بافت و همچنین استعاره و مجاز مفهومی، نقش بسزایی در تعیین معنای شمارواژههای صفتی مرکب دارند.