جستجو در مقالات منتشر شده
۴ نتیجه برای طایفی
دوره ۱۱، شماره ۲ - ( تابستان ۱۴۰۲ )
چکیده
ادبیات پاستورال چنانکه باید، در تحقیقات دانشگاهی ایران معرفی نشده است. سابقۀ این نوع ادبی به قرن سوم پیش از میلاد و اشعار تئوکریتوس بازمیگردد و مضمون اصلی آن، ستایش آرامش و زندگی بیآلایش روستایی است که طبیعت نیز در آن جایگاه مرکزی دارد. البته با مؤلفههای دیگری نیز تحدید شده که در مطالعات دانشگاهی ایران چندان به آن توجه نشده است. اغلب پژوهشگران ضمن تکرار مطالب نویسندگان حوزۀ ادبیات داستانی نتوانستهاند در جهت معرفی بهتر این گونۀ ادبی گامی بردارند و آن را در داستان و رمان خلاصه کردهاند؛ حال آنکه شعر شبانی نیز ویژگیهایی دارد که اگرچه تا حدود زیادی با داستان شبانی مشترک است، اما به دلیل زبان ویژۀ شعر، واجد بررسیهای جداگانه است. در این پژوهش به روش توصیفی- تحلیلی، کوشیدهایم با استفاده از منابعی که در غرب به این گونۀ ادبی پرداختهاند، ضمن آسیبشناسی تحقیقاتی که در ایران دربارۀ ادبیات روستایی انجام شده، مهمترین مؤلفههای نوع ادبی پاستورال را معرفی و پیشنهادهایی در زمینۀ همگونسازی این مؤلفهها با توجه به ویژگیهای بومی و فرهنگی ایران ارائه کنیم. همچنین، با توجه به ویژگیهای فرهنگی، اجتماعی و بومی ایران برای ادبیات بومی، اقلیمی، روستایی و شبانی حدود و ثغوری را تعیین و آنها را بازتعریف کرده، و تقابلهای بنیادینی که در خلق مضامین ادبیات شبانی دخیل هستند، متناسب با فرهنگ و اقلیم ایران تحلیل نمودهایم.
دوره ۱۲، شماره ۴ - ( زمستان ۱۴۰۳ )
چکیده
از دیرباز تاکنون، درد و رنج یکی از جلوههای برجستۀ زندگی بشری بوده است. این دو مفهو،م همواره معانی و مصادیق متعددی در زندگی انسانها داشته که گاهی مخرب و گاهی سازنده بوده و طی ادوار گوناگون نیز همواره، بازتاب گستردهای در ادبیات داشته است. با بررسی آثار نویسندگان و شاعران، میتوان به گونههای متفاوت و مشخصی از درد و رنج در این آثار دست یافت. در پژوهش پیش رو، به روش تحلیلی- توصیفی، به گونهشناسی درد و رنج در آثار دو شاعر معاصر ایرانی و عربی، یعنی «نیما یوشیج» و «نزار قبانی» بهطور تطبیقی پرداخته شده است. بررسیها نشان میدهد، میتوان به گونههای مشترکی از ساحات گوناگون درد و رنج، مانند رنجهای ناشی از عشق، شاعر بودن، رنج ظلم و استبداد و درد اجتماعی در آثار هر دو شاعر دست یافت که دو گونۀ نخست از درد و رنجهای یادشده، بیشتر ماهیتی شخصی و فردی دارند و دو گونه دیگر، بیشتر ناظر بر رنجهای کلی و بشری هستند که این امر مهم گویای این است که درد و رنج در نظام فکری این دو شاعر، ساحتی چندگانه دارد و تکبعدی نیست. دغدغهمندی و تصویرگری نیما یوشیج و نزار قبانی از مسائل جامعه سبب شده تا اشعار هر دو شاعر با انعکاس درد و رنج فراوان همراه گردد که البته این درد و رنج، از ناامیدی و بداندیشی سرچشمه نمیگیرند و به پوچگرایی نیز منتهی نمیشوند؛ بلکه اغلب ریشه در امید به ایجاد تغییر دارند.
دوره ۱۲، شماره ۵۷ - ( مرداد و شهریور ۱۴۰۳ )
چکیده
Copyright: © ۲۰۲۳ by the authors. Submitted for possible open access publication under the terms and conditions of the Creative Commons Attribution (CC BY -NC) license https://creativecommons.org/licenses/by/۴,۰/).
|
ادبیات شفاهی درحقیقت تاریخ و فرهنگ گویای هر ملت است و داستان اصلی و کرم از داستانهای معروف ادبیات ترکی است که بهصورت شفاهی و سینهبهسینه انتقال یافته و درنهایت بهصورت مکتوب درآمده است. این پژوهش به تحلیل ساختار روایی این داستان، بر پایۀ الگوی روایی گریماس پرداخته و هدف از آن تشخیص و تحلیل عناصر روایی، و تبیین کارکردهای آن در ساختار این داستان است. از داستان اصلی و کرم چندین روایت و نسخۀ مکتوب وجود دارد که نسخۀ مورد استناد ما، نسخۀ سیروس قمری است. در این پژوهش به روش تحلیل کیفی و کمّی و با بهرهگیری از مطالعات کتابخانهای و اَسنادی زنجیرههای روایی، الگوی کنشی و مربع معناشناسی را در داستان اصلی و کرم تحلیل و بر مبنای نظریۀ گریماس، روایتشناسی کردهایم. دستاوردهای پژوهش گویای آن است که این داستان طرح و پیرنگی منسجم دارد و مؤلفههای ششگانۀ الگوی کنشیِ روایتشناسی گریماس، تطابق معناداری با اجزای روایت در آن دارد.
دوره ۱۳، شماره ۶۱ - ( فروردین و اردیبهشت ۱۴۰۴ )
چکیده
ادبیات، بهویژه ادبیات عامه، بستری مناسب برای ظهور انگارههای کهنالگویی به شمار میرود، زیرا قریب بهاتفاق افسانهها و داستانهای عامه تا حد زیادی در فعالیتهای ناخودآگاه جمعی انسان ریشه دارد. نقد کهنالگویی، رویکردی تلفیقی و میانرشتهای است که نشاندهنده چگونگی حضور ناخودآگاه جمعی یونگی در آثار ادبی است. درواقع، بشر از دیرباز تاکنون به وجود و نقش اسطوره و کهنالگو، معتقد بوده که این امر موجب شده کهنالگوها در پستوی ضمیر ناخودآگاه جای گیرند؛ از این رو آثار شکلگرفته در این حوزه، یکی از مناسبترین تجلیگاههای کهنالگوها محسوب میشوند. همسو با این اصل، منظومه طالب و زهره، یکی از قصههای بومی برخاسته از فرهنگ عامۀ مازندران است که بنمایههای آن، دارای عمق تاریخی و اساطیری است. در بین مردم عامۀ مازندران، برخی این منظومۀ غنایی را سرگذشت طالب آملی، شاعر بلندآوازه سبک هندی، دانستهاند. با توجه به اشتراکاتی که میان این منظومه و کهنالگوها مشاهده میشود، در این پژوهش به بررسی آن براساس نقد کهنالگویی به روش تحلیل کمّی و کیفی و براساس آرای کارل گوستاو یونگ پرداخته شده و ضمن آوردن تعاریفی نسبتاً گویا و جامع از کهنالگوها و نمادهای کهنالگویی، میزان و چگونگی بهرهگیری شاعر از کهنالگوهایی چون آنیما، نقاب، سایه، سفر و آب سنجیده شده است.