۸ نتیجه برای حسینی معصوم
دوره ۲، شماره ۳ - ( ۱-۱۳۹۳ )
چکیده
در فرهنگ عامیانه گاهی این تمایل وجود دارد که گویشوران در میان خود بهگونهای سخن بگویند تا بیگانگان به راز و رمزشان پینبرند. از اینرو، برخی از خردهفرهنگهای محلی یا گروههای اجتماعی درصدد ساخت زبان رمزی۱ (لوترا) برمیآیند تا از آن در میان گروه خود استفاده کنند. این زبان رمزی بیشتر بر پایۀ گویش غالب و رایج در هر منطقه ساخته میشود، قواعد صرف و نحو آن بر اساس همان گویش یا شبیه آن است و فرمولهای خاص آوایی مهمترین ابزار ایجاد رمز در آنهاست. در این مقاله ضمن مطالعۀ این پدیده در فرهنگ عامۀ مردم ایران، ویژگیهای یک زبان رمزی خاص- که در میان یک گروه نسبتا گستردۀ خویشاوندی در مشهد رایج است- بررسی میشود و البته هنوز نام خاصی برای آن تعیین نشده است؛ اما با عنوان «زبان خانوادۀ برومند» از آن یاد میشود. این زبان که حدود چهار تا پنج نسل از عمر آن میگذرد، زبان رمزی زندهای است که در میان گویشوران خود نسل به نسل انتقال یافته و بیشتر ویژگیهای زبانهای رمزی را داراست. برخی از واژگان این زبان عربی است؛ برخی واژگان فارسی هستند که تغییر شکل یا تغییر آوایی یافتهاند، و نیز برخی از آنها واژگان ساختگیاند و ریشۀ مشخصی ندارند. این زبان تنها در میان همین گروه از مردم مشهد دیده شده است و در هیچ کجای ایران و جهان گویشور ندارد.
دوره ۶، شماره ۳ - ( شماره ۳ (پیاپی ۲۴)- ۱۳۹۴ )
چکیده
بررسی کنشهای گفتار در متون مذهبی یکی از راههای درک لایههای پنهان کلام و شناخت تأثیر مورد نظر مبدأ کلام است. این پژوهش برای نخستینبار به بررسی و مقایسه کنشهای گفتار در منتخبی از سورههای مکّی و مدنی قرآن کریم میپردازد. در این تحقیق توصیفی با روش تحلیل محتوا، شصت صفحه از قرآن کریم مشتمل بر سی صفحه از سورههای مکّی و سی صفحه از سورههای مدنی به روش تصادفی بهعنوان نمونه انتخاب گردید. براساس نظریه کنش گفتارِ آستین و طبقهبندی پنجگانه سرل در مورد انواع کنشهای گفتار، با درنظرگرفتن محتوا و مفاهیم سورهها و آیات، فراوانی هریک از انواع کنشهای گفتار موجود در آنها بررسی شد. نتایج نشان داد که پراکندگی و فراوانی انواع کنشهای گفتار در سورههای مکّی و مدنی تفاوت قابل توجّهی دارد. بر این اساس، در سورههای مکّی کنش اظهاری بیشترین فراوانی را دارد و کنشهای عاطفی، ترغیبی، تعهّدی و اعلامی در رتبههای بعد قرار دارند. امّا در سورههای مدنی، فراوانی کنش اظهاری بهنفع سایر کنشها کاهش یافته و در مقابل، کنشهای ترغیبی و عاطفی و کنشهای تعهّدی و اعلامی افزایش یافتهاند. این آمار میتواند در مقایسه این دو نوع از سورهها دارای پیامدهای تفسیری مهمّی باشد؛ از جمله اینکه بیان اخبار و معارف الهی و اسلامی در قالب کنش اظهاری در سورههای مکّی و در آغاز اسلام، حجم بیشتری از آیات را به خود اختصاص داده است؛ درحالیکه کنشهای گفتاری مربوط به اوامر ونواهی تشویقی و ترغیبی و تبشیر و انذار، در سورههای مدنی اولویت بیشتری دارد.
دوره ۷، شماره ۱ - ( شماره ۱ (پیاپی ۲۹)- ۱۳۹۵ )
چکیده
فرایند تغییر زبان بخشی جدایی ناپذیر از ماهیّت ذاتی آن است و به آرامی و با ظرافت انجام میشود؛ و گاه چنان پنهان و نامحسوس است که تنها پس از گذر زمان و در مقایسه با گذشته برای اهل زبان ملموس خواهد شد. پژوهش حاضر در پی بررسی پدیدهی تغییر و تحول طنینمعنایی (مثبت یا منفی) مربوط به برخی از ترکیبات فعلی خنثای کنونی فارسی به معنای ضمنی در آنها است. بدین منظور، ضمن بررسی پژوهشهای متعدد پیرامون طنینمعنایی و معنای ضمنی و بررسی تحّول و تبدیل این دو به یکدیگر در زبانهای مختلف بویژه انگلیسی، همین سیر تحّول را در برخی ترکیبهای فعلی زبان فارسی نشان میدهیم. به همین منظور، دو پیکره از دو مقطع تاریخی (قرن هفتم هجری و دوران معاصر) زبان فارسی تهیه و طنینمعنایی چند ترکیب فعلی در آنها تعیین شد. نتایج نشان میدهد که طنینمعنایی برخی از این عبارتها از مثبت به منفی تغییر کرده و این طنین معنایی منفی در برخی از ترکیبات بویژه «موجب شدن» در حال تبدیل به معنای ضمنی منفی است.
دوره ۸، شماره ۳۰ - ( تابستان ۱۳۹۴ )
چکیده
کاربست تئوری نظام ارزشگذاری خود در قالب نظریه موقعیتپذیری حقیقی/داستانی مؤلّف میتواند تأثیر چشمگیری در ارائه رویکردی نوین به تحلیل رابطه هنرمند رماننویس و قهرمان داستانیاش داشته باشد. در این نوشتار به تحلیل سیستم ارزشهای شخصیت اول رمان مردی در تاریکی اثر پل استر (۲٠٠٨) میپردازیم. بر اساس مدل سیستم ارزشی هرمنز، واحدهای معنایی و دلالتهای احساسی مرتبط با آنها در روایت مؤلّف، که یک رماننویس است، از خود در جریان داستان واقعی زندگیاش و در تقابل با قهرمانش در جهان داستانی مورد بررسی قرار میگیرند. علاوه بر این، تحقیق حاضر به انگیزههای بنیادین تحقّق نفس و برقراری ارتباط و پیوند با دیگری و در نهایت پروفایل احساسی مرتبط با آنها در روایت شخصیت اول رمان، مورد میپردازد. یافتههای این مطالعه نشان داد که هنر داستانسرایی و فرآیند طرح داستان به مؤلّف کمک میکند تا به ابداع طرحی نو در خود و ترمیم ویرانههای زندگی گذشتهاش بپردازد. این بررسی بهدرستی تأیید کرد که موقعیت منِ داستانسرا توانست به طرز مؤثّری با چالشهایی که توسط موقعیت منِ همسر و منِ پدیدآورنده جنگ بهوجود آمده بود مقابله کند و چشمانداز مثبتی را برای آینده ایجاد کند.
دوره ۱۱، شماره ۳ - ( مرداد و شهریور ۱۳۹۹ )
چکیده
فعلهای مرکب حاصل ترکیب چند واژه ساده هستند؛ اما عملکرد آنها در نحو بهصورت یک هسته واژگانی است. این فعلها عملکردی دوگانه (صرفی ـ نحوی) از خود نشان میدهند. این فعلها هستههایی واژگانیاند که در جریان اشتقاقات نحوی گسسته میشوند. از طرفی، اگر این فعلها کاملاً ساختواژی بهشمار آیند انتظار بر این است که عملگرهای نحوی نباید بر ساخت درونی آنها اعمال شوند و آنها را گسترش دهند. از طرف دیگر، اگر آنها کاملاً نحوی بهشمار آیند، آنگاه ترکیب ریشههای واژگانی در نحو و تشکیل واژه مرکب جدیدی از آنها طی اشتقاقات نحوی به بروز بعضی مشکلات اشتقاقی منجر
میشود. هدف از این بررسی، تحلیل اشتقاق ساختاری یک نوع فعل مرکب و گسترش نحوی آن در چارچوب نظریه اشتقاق فازها در برنامه کمینهگی است. این نوع فعل مرکب معمولاً از یک جزء غیرفعلی به همراه فعل سبک «کردن» تشکیل میشود. بعضی از نمونههای تحقیق برگرفته از فرهنگ دو جلدی سخن و بعضی دیگر (بهکاررفته در ساخت جمله) برگرفته از نسخه اینترنتی پایگاه دادگان فارسی هستند. نتایج این بررسی نشان میدهد که گسترش نحوی این نوع فعلهای مرکب بازتابی از رسوخپذیری پوسته فاز اشتقاقی این فعلهاست؛ یعنی پوسته فاز ساختواژی این فعلهای مرکب در دسترس عملیاتهای نحوی است و میتواند در مراحل اشتقاقیِ بعدی گسترش یابد. درپایان، به عملیات نحوی بازآرایی اشاره میشود که سبب میشود جزء غیرفعلی پس از شرکت در اشتقاق در سطح ساختواژه، از پوسته فاز ساختواژی جدا شود و در ادامه اشتقاق به حوزه نحو وارد شود و گسترش نحوی یابد.
دوره ۱۲، شماره ۶ - ( بهمن و اسفند ۱۴۰۰ )
چکیده
شناسایی سازه، به عنوان یک واحد مستقل نحوی و معنایی که شالوده اصلی جملههای زبان است، هم به منظور اجتناب از ابهام و هم از لحاظ درک و تحلیل صحیح فرایندهای نحوی از اهمیت بسیاری برخوردار است. بدین منظور آزمونهایی در نحو معرفی شدهاند که زبانشناس را در امر شناسایی مرز بین سازهها یاری میکنند. در تحقیق حاضر، در چارچوب برنامه کمینهگرا هشت آزمون مهم همپایگی، حذف، پرسشسازی، پارهجمله، جایگزینی، اسنادیسازی، شبه اسنادیسازی و مبتداسازی را که دارای بیشترین بسامد بودند، بر روی هفت سازه منتخب و مهم جمله یعنی گروه فعلی، گروه حرف تعیین، گروه حرف اضافهای، گروه صفتی، گروه قیدی، گروه متممنما و گروه زمان در زبان فارسی بهکار بردیم. از مقایسهی نتایج آزمونهای یادشده به این نتیجه رسیدیم که آزمونهای شبهاسنادیسازی و مبتداسازی در زبان فارسی کارایی کمتری دارند و قادر به شناسایی سازههای کمتری هستند؛ بهعلاوه در زبان فارسی نمیتوان از همپایگی زنجیره مشترک بهعنوان آزمونی مجزا بهره برد. از مجموع مباحث تحقیق نیز دریافتیم که با توجه به وجود مثالهای نقض و استثنائات فراوان، نمیتوان آزمونهای فوق را ابزاری مطلق برای شناسایی سازهها در نظر گرفت.
دوره ۱۳، شماره ۲ - ( خرداد و تیر ۱۴۰۱ )
چکیده
دیرآموز دانشآموزی است که توانایی یادگیری مهارتهای تحصیلی ضروری را دارد، ولی میزان و عمق یادگیری وی نسبتبه متوسط همسالانش کمتر است. دانشآموزان دیرآموز در یادگیری زبان و خواندن و نوشتن مشکلات زیادی دارند. هدف این تحقیق ارائۀ راهکاری جدید برمبنای نظریههای زبانشناسی و روانشناسی زبان برای افزایش رشد شناخت زبانی این کودکان است. به این منظور، سعی شد با استفاده از تکنیک کلواژههای تصویری با روشی ابداعی، از تمام حواس کودک در یادگیری او استفاده شود. دادههای این تحقیق بهصورت میدانی و موردی از دختری سیزده ساله و دیرآموز ساکن مشهد جمعآوری شده است. برنامۀ پیشنهادی آموزشی در این تحقیق شامل چهار مرحله است. در مرحلۀ اول با استفاده از فلشکارتهای کلواژههای تصویری و با استفاده از حواس دیداری و شنیداری کودک، بر روی مهارت خواندن کار شد. در مرحلۀ دوم، تأکید بر معنا و زنجیرۀ معنایی کلمات بود. در مرحلۀ سوم با داستانهای کوتاهی سعی شد درک مطلب کودک تقویت شود. در مرحلۀ چهارم که مرحلۀ کاربردشناسی است، کودک توانایی ساخت جملات با معنی و داستانهای کوتاه را بهدست آورد. برای پیشآزمون و پسآزمون از آزمون رشد زبان (TOLD) استفاده شده است. نتایج بهدستآمده نشان میدهد تکنیک کلواژههای تصویری بر روی رشد شناخت زبانی کودک دیرآموز مؤثر است و بهجز تقلید جمله در تمام خردهآزمونهای دیگر زبانی، کودک رشدی بین ۱۸ تا ۶۶ را نشان میدهد. این شیوه، بهخصوص، گنجینۀ واژگان و درک مطلب او را افزایش داده است تا جایی که کودک میتواند داستان کوتاه معنیداری را بسازد.
دوره ۱۶، شماره ۶۴ - ( زمستان ۱۴۰۲ )
چکیده
گذر از نشانهشناسی روایی کلاسیک ساختارگرا با دیدگاهی متنمحور و معناهای تعینی به سمت نشانهمعناشناسی، درواقع گذر از کنش و برنامهمداری به سمت تعامل است. در نشانهشناسی کلاسیک ساختارگرا، معنا در جریان روایت صرفاً از طریق کنش و برنامۀ ازپیشتعیینشده در جهت کسب ابژۀ ارزشی توسط کنشگر شکل میگیرد. اما در نشانهمعناشناسی، معنا از طریق ایجاد رابطۀ حسی ـ ادراکی با پدیدهها شکل میگیرد و از طریق تعامل با دیگری یا همسوژه ادراک میشود. چنین معنایی صرفاً با نظامهای معنایی نشانهشناسی روایی کلاسیک یعنی نظام معنایی کنشی و مجابسازی قابلبررسی نیست. لذا اریک لاندوفسکی نظامهای معنایی تطبیق و تصادف، را بهعنوان مکمل دو نظام قبل مطرح کرد. پژوهش حاضر به شرح وتحلیل تعاملات بین شخصیتهای داستان زال و رودابه در قالب این چهار نظام معنایی میپردازد. مسئلۀ پژوهش این است که چه عکسالعملها و کنشهایی نشان از پایبندی کنشگران به نظامهای معنایی لاندوفسکی دارد. مشخص شد که در مواجهۀ کنشگران با چالشهای ایجادشده در متن روایت، برخی از شخصیتهای در ابتدا از یک نظام معنایی خاص تبعیت میکنند، اما در میانۀ روایت بهسمت استفاده از دیگر نظامها متمایل میشوند. اما برخی دیگر، همچنان پایبند به یک نظام معنایی باقی میمانند. دیگر یافتۀ جدید در بررسی کنشها و تعاملات شخصیتهای این روایت، ترسیم گذر از نظام روایی کلاسیک مبتنی بر کنش و برنامه به سمت نشانهمعناشناسی مبتنی بر تعامل است. به عبارتی دیگر، گذر از روایت کلاسیک به سمت روایت مدرن است که درنهایت همآیی بین شخصیتهای این روایت در جهت تحقق عشق پرچالش زال و رودابه را رقم میزند.