جستجو در مقالات منتشر شده


۶ نتیجه برای حجتی زاده


دوره ۳، شماره ۵ - ( بهار و تابستان ۱۳۹۵ )
چکیده

عبارت فاصله در علوم مختلف دارای تعاریف معینی است، اما معنی آن در علوم قرآن متفاوت و عمدتاً عبارت از واژه‌های اواخر آیات است. عده‌ای نیز میان فواصل و رؤوس آیات فرق می‌گذارند و فاصله را، در مجموع، شامل‌تر از واژه‌های ابتدای آیات می‌شمارند. از سوی دیگربررسی دلالت‌های ضمنی در یک متن، روشی است که براساس آن امکان تمایز نهادن میان مترادف‌های زبانی فراهم می‌شود. پژوهش حاضر در جستجوی پاسخ به این مهم است که اولاً فاصله‌ها تا چه اندازه در ایجاد دلالت‌های ثانوی و معانی ضمنی یک آیه دخالت دارد؛ و ثانیاً ‌ترجمه‌های معتبر قرآنی به چه میزان از عهده انتقال این دلالت‌های معنایی برآمده‌اند. این تحقیق، با روش توصیفی تحلیلی و با تکیه بر نظریه دلالت های ضمنی بر روی ترجمه فاصله از دو منظر آواشناختی و معناشناختی متمرکز گردیده و بر آن بوده است تا کاهش‌ها و تغییرات معنایی را در ترجمه‌های قرآن ،در سه بخش سایه خیال، زنگ حروف و تشابه‌های معناشناختی میان فواصل آیات بررسی کند.. نتایج این تحقیق نشان می‌دهد که اولاً فاصله، نه تنها دلالت‌های یک آیه بلکه گاه کل سوره را نیز به لحاظ نحوی، معنایی و آوایی تحت تأثیر قرار می‌دهد و دوم این که، با تغییر در نظام آوایی یک متن در ترجمه، بخشی از معنای آن نیز از میان می رود.
راضیه حجتی زاده، سید علی اصغر میرباقری فرد، اسحاق طغیانی،
دوره ۴، شماره ۲ - ( شماره ۲ (پیاپی ۱۴)- ۱۳۹۲ )
چکیده

 یکی از مراحل تکوین علم زبان شناسی مرحله گفتمان است که بر مبنای آن، زبان شناسان جایگاه ویژه ای برای گفته پرداز در نظر می گیرند. در این چارچوب جدید زبانی، شاخص های فردی دخیل در  تولید آثار زبانی، به عنوان عناصری مهم و تعیین کننده به حوزه مطالعات زبان راه می یابند. البته این مبحث در تاریخ بلاغت اسلامی، موضوعی دامنه دار است که از کشاکش میان دو علم نحو و معانی بر می خیزد. علمای نحو به سیاق داخلی و مقالی کلام و مطابقت ترکیب اجزای آن با اصول دستوری توجه کرده اند، در حالی که علمای بلاغت، خواص و اغراض نهفته در این ترکیبات را با مطابقت دادن آن با زمینه و سیاق بیرونی کلام (مقام) بازکاویدند. در این بین، عده ای نیز توانستند مقال و مقام را (توأمان) مورد توجه قرار دهند و ضمن رعایت اصول و قوانین نحوی، از آن در اندازه گیری میزان عدول از اصل ترکیب اجزای کلام و تبیین معانی و اغراض ثانوی جملات بهره گیرند. در این مقاله قصد داریم با تبیین و تحلیل پاره ای از عناصر زمینه گرای حاضر در گفتمان نی نامه، از جمله ضمایر شخصی، اشاره و عناصر زمانی و  با طرح مسئله قبض و بسط کلامی، نخست جایگاه و اهمیت گفته پرداز را در این منظومه  نشان دهیم و سپس از طریق همین مؤلفه ها، نیت گوینده را در سازمان دادن به ساز کارهای خوانندگان  شفاف تر کنیم. اساساً پرسش اصلی تحقیق این است که آیا می توان با کمک عناصر زمینه گرا از سطح جمله فاصله گرفت تا از دورنمایی کامل تر از جمله به اغراض ثانویه متن نظر انداخت و سرانجام، از آن برای سنجش مطابقت مقال و مقام یاری گرفت؟  
راضیه حجتی زاده، سید علی اصغر میرباقری فرد، منوچهر توانگر ریزی،
دوره ۶، شماره ۷ - ( شماره ۷ (پیاپی ۲۸)- ۱۳۹۴ )
چکیده

از‌جمله ابزارهای زبانی که می‌تواند محقق را در بررسی ارتباط میان گوینده و مخاطب یاری رساند، «وجهیت‌ها»ی زبانی است که معمولاً در قالب کنش‌های کلامی‌ عاطفی نمود می‌یابد. نظر به این‌که کنش‌های عاطفی لازمه گونه‌هایی از متون به شمار می‌رود که ذهنیت‌ها، احساسات و ارزش‌های گوینده در آن پر‌رنگ‌تر جلوه می‌کند، از‌این‌رو، در مثنوی نیز که به سبب برخورداری از چند‌گونگی ادبی، به گوینده امکان می‌دهد که از خاموشی روحانی خود، به شیوه‌ای مؤثر و خلاق بیرون آید و زبان را همچون واقعیتی اجتماعی و در مسیر ایجاد رشد و ارتباط با مخاطب به کار گیرد، تنوع جهات زبانی امری انکارناپذیر است.
با توجه به ویژگی‌های زبان عرفانی، مطالعه آن قسم جهت‌های زبانی که حیثیت هستی‌شناختی و معرفت‌شناختی متن را منعکس می‌سازد، حائز اهمیت است. این مقاله بر آن است تا نشان دهد که چگونه گوینده با استفاده از گونه‌ای از جهت‌ها که از نظر «منطقی» شهرت دارد، توفیق یافته است تا اندیشه‌ها و احوال خود را در قالب واژه‌ها بریزد و از این طریق، مخاطب را از نظام فکری و ارزشی خود بیاگاهاند. به همین منظور، این مقاله، ضمن اشاره به دسته‌بندی‌های ارائه‌شده از جهت‌های گوناگون زبانی، ابتدا به تبیین ارتباط میان افعال شبه‌معین جهت‌دار با نظام معرفت‌شناختی حاکم بر متن می‌پردازد و سپس متن را مطابق با این ابزارها تجزیه و تحلیل می‌کند.
 
راضیه حجتی زاده،
دوره ۸، شماره ۱ - ( شماره ۱ (پیاپی ۳۶)- ۱۳۹۶ )
چکیده

 ماده و ابزار اصلی در مطالعات ادبی- عرفانی را زبان تشکیل می‌دهد؛ بدین سبب، علم زبان‌شناسی بیش از هر دانش دیگری می‌تواند رهیافت‌های کاربردی را در این زمینه به ادبیات عرضه کند و حاصل این مطالعات، درعین استفاده متقابل این دو رشته از یکدیگر، شکل‌گیری حوزه‌ای بینارشته‌ای باعنوان زبان‌شناسی ادبی- عرفانی است. یکی از نظریات کاربردی در این میان، نظریه مربوط به پیش‌انگاشت‌ها و انگاره‌های زبانی است که با بررسی شرایط اقتضا و تناسب گزاره در محیط و بافتی که در آن اظهار می­شود، می­تواند ما را در تحلیل برخی جنبه‌های ناپیدای معنا در یک گزاره معرفتی- ادبی یاری رساند. این مبحث با تمام انواع نظریه‌های زبان‌شناسی در تعارض و غالباً واجد صبغه‌ای معناشناختی و گاه کاربردی است. مقاله حاضر درصدد اثبات این مدعاست که چگونه پیش‌انگاشت‌های زبان‌شناختی می‌تواند سیر تطور موضوع سماع عرفانی را از طریق ارتباط آن با مقتضیات بافت هستی‌شناختی، معرفت‌شناختی و فرهنگی ترسیم کند و درکل، به ارائه مخاطب‌شناسی ارتباط عرفانی بپردازد. در پایان، این نکته تبیین خواهد شد که دستیابی به پیش‌انگاشت‌های مزبور هدف غایی دو شخصیت نامدار عرفان و ادب، امام محمد غزالی و مولوی بلخی، از ورود به مبحث سماع عارفانه است و کوشش می‌شود فواید و نتایج آن در سنت‌های عرفانی و ادبی آشکار شود.  

دوره ۱۳، شماره ۵۲ - ( ۶-۱۳۹۵ )
چکیده

با توجه به اینکه فهم عمیق داده‌های حسی ـ ادراکی، نقش مؤثری در تحلیل متون عرفانی دارد، این پژوهش تحلیل شطحیات عرفانی را بر پایه نظریه نشانه‌شناسی احساسات وجهه همت خود قرار داد. تقدم ادراک دیداری بر دیگر داده‌های حسی ـ ادراکی و تعامل پایدار این داده‌ها با یکدیگر، به شطحیات عرفانی وجهه‌ای نشانه ـ پدیدارشناختی می‌دهد. سیالیت، پویایی و انعطاف گزاره‌های حاصل از حاسه‌های مختلف و نیز ارتباط پایدار سوژه و ابژه این وجهه دو‌گانه را تقویت می‌کند. با این توصیف در این مقاله سعی می­شود که با تطبیق الگوی نشانه‌شناسی احساسات بر شطحیات، حضور گزاره‌های احساسی و تأثیر پایدار آن در متون ادبی بررسی و تحلیل شود.
راضیه حجتی زاده،
دوره ۱۴، شماره ۶ - ( بهمن و اسفند ۱۴۰۲ )
چکیده

این مقاله درصدد است با تکیه بر مبانی نشانه‌شناسی چارلز سندرس پیرس، فیلسوف پراگماتیست و نشانه‌شناس آمریکایی، و با الهام از آرای رابرت نویل (۱۹۹۶)، که به مناسب‌سازی الگوی پیرس در ساحت زبان دین مبادرت کرده است، با رویکردی توصیفی ـ انتقادی الگوی تفسیری نمادهای عرفانی را، که در این نوشتار «الگوی عاطف به تکامل» نامیده‌ شده است، تبیین کند. به این منظور، در بخش اول، به تعریف جایگاه استعاره در میان انواع نشانه‌ها در طبقه‌بندی پیرس می‌پردازد. سپس، دربارۀ سازوکار تفسیر نمادهای عرفانی در قالب دو فرایند نشانه‌پردازی گفت‌وگو می‌کند و در پایان، نحوۀ شکل‌گیری شبکۀ معنایی نماد ـ استعاره‌ها را با تلفیق هر دو فرایند یادشده توضیح می‌دهد. در این مقاله، برای نخستین بار، دو فرایند متمایز در نشانه‌پردازی (سمیوزیس) پیرسی شامل: استعلایی و غیراستعلایی شناسایی و تعریف و نقش هریک در ایجاد زنجیرۀ معنایی میان نشانه‌ها از یک سو؛ و میان نشانه با مصداق یا مدلول آن از دیگر سوی، تبیین شده است. از دیگر دستاوردهای این پژوهش، طرح مفاهیمی چون حیث تفسیری، بافت معنایی و دامنۀ ارجاعی و نقش هریک در تفسیر نظام‌مند یک نشانه است.
 

صفحه ۱ از ۱