جستجو در مقالات منتشر شده


۴ نتیجه برای جلالی پندری


دوره ۳، شماره ۵ - ( ۶-۱۳۹۴ )
چکیده

زبان به‌مثابه شکل‌دهنده ساختمان داستان در تحلیل ساختار آن اهمیت ویژه­ای دارد. براساس این دیدگاه، ساختار زبان و چگونگی کاربرد و ارتباط زیبایی‌شناسی و فرازبانی، نوع آن را در ارتباط با مضمون کلی اثر مشخص می‌سازد. زبان حماسی- که یکی از ارکان اساسی این متون است‌‌- قابلیت‌های ساختاری همچون به‌کارگیری کلمات، نحو کلام، لحن متناسب با فضا و حس حماسی در سطوح مختلف آوایی، لغوی و غیره را دارد.
در ادب شفاهی نیز افزون‌بر زبان ساده و یکدست قصه­ها، حضور نقالان و سخنوران و دخل و تصرف آنان با ورود عناصر جدید در تدوین طومارها، سبب شده است تا بیش‌از‌پیش زمینه استفاده از ظرفیت‌های زبان حماسی ‌در پیوند با مضمون اصلی طومارها افزایش یابد. هفت‌لشکر نیز ازجمله طومار جامع نقالان در عهد قاجار است که زمان کتابت آن به ۱۲۹۲ق بر‌می‌گردد. این اثر در اصل نام یکی از نبرد– روایت‌های مشهور نقالی است که به‌سبب شهرت بر یکی از طومارهای جامع نقالان نهاده شده است.
در این مقاله باتوجه به مضمون کلی هفت‌لشکر، ساختار حماسی آن در دو سطح آوایی و نحوی بررسی شده است. استفاده از واج‌های انفجاری- انسدادی و ساختمان هجای کشیده در کنار کاربرد پربسامد مصوت کوتاه در سطح آوایی، وجود فضا و حس حماسی را برای خواننده بیشتر ملموس ساخته است. در ساختمان نحوی کلام نیز، تقدم فعل و جابه‌جایی دیگر ارکان جمله، هم‌نشینی عناصر هم‌نقش، فضاسازی با بهره­گیری نقال از لحن نمایشی، شگرد‌های کلامی- حرکتی و تکنیک‌های شفاهی از‌جمله عناصر شکل‌دهندۀ زبان حماسی هفت‌لشکر است. همچنین، ویژگی‌های موسیقایی نقل شفاهی، همچون ارتفاع صوت و کاربرد مصوت‌های بلند و کشیده در پایان جملات سؤالی و ندایی به افزایش آهنگ خیزان کلام و در‌نهایت زبان حماسی آن منجر شده است. 

دوره ۵، شماره ۱۳ - ( ۲-۱۳۹۶ )
چکیده

هفت­ لشکر ازجمله نمونه­های طومار جامع نقالان در عهد قاجار است که نقالی گمنام در سال ۱۲۹۲ق آن را­ کتابت کرده ­است. هفت­ لشکر در اصل نام یکی از نبرد- روایت­های مشهور نقالی است که از روی شهرت و رواج به یکی از طومارهای جامع نقالان نیز گفته شده است.
جنبه روایی متن عامل پیوستگی ادبیات و نمایش است. تقلید حالات و حرکات اشخاص به­وسیله راوی، متن را به ­سمت داستان ­گویی نمایشی رهنمون می ­سازد. در این میان دخل و تصرف­ های ذهنی- ساختاری نقال در متن طومار، علاوه­بر تبیین جایگاه روایت­گری او، شگردهای روایتی خاصی را درجهت افزایش توان نمایشی اثر فراهم ساخته است.
در مقاله حاضر ویژگی­های روایی طومار جامع نقالان بر اساس نظریه ژراژ ژنت و تأثیر آن در جهت­دهی به ظرفیت نمایشی اثر، بررسی شده­ است. براین اساس، ساختمان روایت­در­روایت در کنار شیوه­ های روایتی چون نظم و وجه یا حالت به­شکل گذشته­نگر و آینده ­نگر، شکل­دهی کانون روایت و رابطه کانون با راوی دانای کل ازجمله ویژگی‌های روایی اثر مورد بحث است که جهت­ دهی نمایشی متن را نیز فراهم ساخته است. 

دوره ۹، شماره ۳۹ - ( مرداد و شهریور ۱۴۰۰ )
چکیده

افسانه‌های سحرآمیز ازجمله انواع  مهم افسانه‌ها هستند که در آن‌ها با موجودات ماورائی مانند دیو، پری، و ... و همچنین حوادث شگفت‌انگیز سروکار داریم. ارتباط با روایت‌های اسطوره‌ای از دیگر ویژگی‌های این نوع افسانه‌هاست. هدف از این پژوهش یافتن شباهت‌های میان شخصیت دختر ـ معشوق با شخصیت‌های اسطوره‌ای است. هدف این مقاله استخراج ویژگی‌های مشترک میان شخصیت معشوق افسانه‌ای و شخصیت‌های اسطوره‌ای از طریق بررسی متون مربوط به اسطوره‌ها و افسانه‌های سحرآمیز به شیوۀ تحلیلی توصیفی است. به‌منزلۀ نتیجۀ تحقیق، ارتباط دختر با خواب، ارتباط او با اماکن خاص و طبیعت، ارتباط او با آب، قدرت و موقعیت ویژۀ او در افسانه، ارتباط او با زمان و همچنین ظاهر ماورائی او قابل‌تطبیق با ویژگی‌های شخصیت‌های اسطوره‌ای است که می‌تواند این شخصیت افسانه‌ای را به نوعی با ایزد بانوان اسطوره‌ای مرتبط سازد.

دوره ۱۲، شماره ۴۸ - ( تابستان ۱۳۹۴ )
چکیده

بیژن نجدی (۱۳۷۶-۱۳۲۰) از جمله پیشگامان نگارش داستانهایی به شیوۀ پست­مدرن در ایران به شمار می­آید. در این مقاله جایگاه خواننده در داستانهای پست‌مدرنی از بیژن نجدی همچون «آرنایرمان، دشنه و کلمات در بازوی من»، «دوباره از همان خیابانها»، «روز اسبریزی»، «بیگناهان» و «سرخپوستی در آستارا» بررسی شده است. نجدی در داستانهای خود، با به کارگیری شیوه‌هایی همچون مخاطب قرار دادن خواننده و ابهام‌سازی در تشخیص مخاطب داستان برای خواننده، تکثر راوی و تغییرات مداوم و بدون قرینه زاویه دید و در نتیجه عدم انسجام متن، تصویر دنیاهایی متناقض و ارائه انتخابهای متفاوت در مسیر داستان به خواننده، نگارش اثر به شیوه فراداستان و خودارجاع و معلق گذاشتن خواننده میان فضای تخیلی و واقعیت داستانی، تغییرات بدون قرینه کانونهای روایت و در نتیجه ایجاد فضاهایی چندبعدی و نگارش پایانی باز و یا فرجامهایی چندگانه برای داستانها، نشان می‌دهد که در نگارش داستانهایش نقشی محوری برای خواننده در نظر داشته اس؛ شیوه‌هایی که در جهت ایجاد زمینه‌های تعامل مستقیم خواننده با متن و به مشارکت طلبیدن او در ساختن معنای متن در داستانهای نجدی به کار رفته‌ است.
 
 

صفحه ۱ از ۱