جستجو در مقالات منتشر شده
۴ نتیجه برای تمیم داری
دوره ۲، شماره ۵ - ( ۶-۱۳۸۳ )
چکیده
با وجود گذشت بیش از هزار سال از عمر ادبیات مکتوب زبان فارسی، توجه به وحدت
رسم الخط و یکدستی کاربرد قواعد ویرایشی و نگارشی ، جدید است . این رویکرد نو ناشی از
گسترش آموزش همگانی و افزایش شمار کتابهای چاپی است . یکدست نبودن رسم الخط حاکی
از کم توجهی به وضع قواعد دستور زبان فارسی است . از علتهای مهم این کم توجهی این است
که اهل هر زبان از هنگام فراگیری زبان مادری، قواعد و ضوابط زبان را به صورت طبیعی
می آموز ند. از این رو همان گونه که قوانین و مقررات اجتماعی، ناظر بر تحولات و تنظیم و
هماهنگی امور و جلوگیری از ناهنجاریهای اجتماعی است، دستور زبان نیز با عنایت به سیر
تحولات و توسعه متناسب آن با نیازهای جدید در قالب قواعد و قراردادهای وضع شده به تنظیم
روابط زبانی و رعایت هنجارها پرداخته از بروز آشفتگی در زبان جلوگیری می کند.
شناسه یا ضمایر متصل فاعلی از مباحث قابل توجه دستور زبان فارسی است که از نظر
دستوری و بویژه مباحث مربوط به آیین نگارش کمتر مورد بحث و بررسی قرار گرفته است . از
این رو در این مجال کوتاه با هدف کوشش در راه رسیدن به روشی واحد به بررسی مختصر
تاریخ دستور زبان و سیر نگارش خط فارسی به جایگاه دستوری و نگارشی آن در زبان فارسی پرداخته شد و با بررسی پیشینه اجمالی موضوع، دیدگاه های گوناگون در این باره، مقایسه و
تحلیل شد.
دوره ۵، شماره ۱ - ( شماره ۱ (پیاپی ۱۷)- ۱۳۹۳ )
چکیده
در این مقاله به موضوع اصطلاحات و تعبیرات با مفهوم «بیهوده سپری کردن وقت» و «سرگرم امور عبث بودن» نزد مردم ایران و روسیه پرداخته شده است. روشن است که بیهودگی در زبان و فرهنگ هر دو ملت ناپسندیده است. اصطلاحات، عبارات و ضرب المثل هایی را که دلالت بر این معنا دارند، در دو گروه بزرگ انجام کار بیهوده که با سختی همراه نباشد و انجام کار بیهوده که رنج و زحمت بسیار برای فاعل آن به همراه داشته باشد، تقسیم کرده ایم. در پاره ای از این عبارات مانند «مگس شمردن» در زبان روسی و «مگس پراندن» در زبان فارسی شباهت در اندیشه و ذهنیت هر دو ملت مشاهده می شود و در پاره ای چون «مثل سنجاب دویدن در چرخ» در زبان روسی و «مثل اسب عصاری» در ادبیات فارسی، هر چند هر دو بر یک معنا دلالت دارند، اما در آن ها پیرنگ های فرهنگی متفاوتی مشاهده می شود. در برخی از این اصطلاحات در محیط کلامی روسی، اسطوره های یونانی مانند «سیزیف» وارد شده است. اشعار شاعران ایرانی و ادبیات کلاسیک مانند داستان های کلیله و دمنه در فارسی و افسانه های کریلوف در روسیدر شکل گیری این اصطلاحات و تعبیرات در دو زبان مورد بررسی، نقش بسزایی داشته اند. هدف این پژوهش، دریافت معانی مشترکی است که از طریق ضرب المثل ها القا می شود و نیز درک عناصر مهم زبانی که بخشی از فرهنگ مشترک را تشکیل می دهند و دریافتن اینکه آیا معانی مشترک و احیاناً کاربرد الفاظ و ابزارها و مصالح و مواد زبانی، برای بیان معانی مشترک در این دسته از اصطلاحات، مثل ها و ضرب المثل ها مصداق دارد یا نه؟
دوره ۶، شماره ۵ - ( شماره ۵ (پیاپی ۲۶)- ۱۳۹۴ )
چکیده
سبک کلامی «توبه» در کنش گفتاری معذرتخواهی جای میگیرد. معذرتخواهی در مقابل بالاترین مقام در سلسلهمراتب مذهبی را توبه میخوانند. هدف از پژوهش حاضر، شناخت ابزار زبانی است که در دو زبان فارسی و روسی برای بیان توبه به کار میرود. در این راه کوشیدهایم شباهتها و تفاوتهای زبانی در توبه را که موجب تفاوت در این سبک کلامی در دو زبان مورد بررسی میشود، دریابیم. روش تحقیق بر پایه زبانشناسی مقابلهای استوار است. در ماحصل پژوهش مشخص گردید در هر دو محیط کلامی، گویشوران برای خطاب خداوند از ضمیر «تو» استفاده میکنند. همچنین معنای ساختار امری در فرمولهای توبه، نه «دستور»، بلکه «درخواست» است و دربردارندۀ خواهش و تمنا از مخاطب میباشد. در هر دو زبان برای بیان توبه از صورت امری مفرد استفاده میشود؛ مانند Прости! (ببخش) در زبان روسی و درگذر در زبان فارسی. ویژگی این سبک کلامی در زبان فارسی آن است که برخی از این صورتها از زبان عربی عاریه گرفته شدهاند: استغفرالله و العفو. علاوه بر صورت امری مفرد در زبان فارسی از این صورتهای قرضی نیز که صورتهای صرفی فعل هستند و نیز صورت شبهجملۀ خدایا توبه توبه! برای بیان توبه استفاده میشود؛ درحالیکه هیچیک از این ساختارهای دستوری در زبان روسی به کار نمیروند.
دوره ۱۳، شماره ۱ - ( فروردین و اردیبهشت ۱۴۰۱ )
چکیده
کلمن بارکس از مطرحترین مترجمان آثار مولانا در آمریکاست. آثار او بهدلیل دخل و تصرفات متعدد در اشعار مولانا موردنقد قرار گرفته است. منتقدان کلمن بارکس، دلایل مختلفی برای تصرفات بسیار او در آثار مولانا برشمردهاند که از مهمترین آنها میتوان به عدم آشنایی او با زبان فارسی، فرهنگ و دین مولانا و تحریف و حذف عامدانۀ عناصر اسلامی اشاره کرد. در این پژوهش کوشیدهایم شواهدی در نقض این فرضیات ارائه دهیم. سپس برمبنای تحلیل گفتمان و ایده دال مرکزی در نظریه لاکلا و موف نشان دهیم که علت اصلی تصرفات بارکس، تشخیص نادرست او از گفتمان مولانا و یکسانپنداری دالهای مرکزی در همه آثار مولاناست. این امر ساختار و دلالت تمثیلهای مثنوی را شکسته و سبب شده است که شخصیتها، داستانهای قرآنی، سمبلها و سنتهای عرفانی به اشیاء، اشخاص و اعمالی عینی تبدیل شوند که همین موضوع، بارکس را به تصرف در آثار مولانا وادار کرده است. او ناگزیر با تصرفات خود میکوشد تا براساس گفتمان خود و مخاطبانش، و نه مولانا توجیه و توصیف جدیدی از اشعار ابداع کند. در تبیین این فرضیه به تحلیل ترجمۀ وی از نینامه، داستان اصحاب کهف و نگاه او به اشعار مولانا درمورد عیسی (ع) و توصیف وی از سماع پرداختهایم.