۱۴ نتیجه برای آلگونه
دوره ۰، شماره ۰ - ( مقالات پذیرفته شده در نوبت انتشار ۱۴۰۲ )
چکیده
تنش از مفاهیم نقد فرمالیستی و ساختگرایانه است که در اثر ادبی میتواند منتهی به کلیتی ساختارمند شود. بر همین اساس، بررسی تنش در مولفههای شعری اهمیت ویژهای دارد. با این همه، به نظر میرسد علیرغم پژوهشهایی که متوجه تنش و کاربرد آن در متون مختلف هستند، پژوهش نظاممندی که به تنش و عوامل برسازندۀ آن بپردازد، در دست نیست. از سویی دیگر، اشعار منوچهر آتشی بنابر چارچوب ساختاری استوار خود، از ویژگیهای خاصی برخوردار است و قرائتی که بتواند مسئله تنش و چگونگی بروز و ظهور آن را در اشعار وی بررسی کند ضروری به نظر میرسد. بر همین اساس، در این پژوهش کوشیدهایم با رویکردی تحلیلیتوصیفی تنش و عوامل برسازندۀ آن را در اشعار منوچهر آتشی بررسی کنیم. بنابراین با تکیه بر گفتمان معمول، گفتمان پدیدارشناختی و گفتمان ساختارشکنانه به تنش و چگونگی بروز و ظهور آن در اشعار منوچهر آتشی میپردازیم. به این ترتیب، نخست با بررسی ابیاتی از ادبیات کلاسیک، مبانی نظری مورد نظر را تبیین میکنیم و در نهایت با خوانش ساختگرایانه، تنش و عوامل برسازندۀ آن را از برخی از اشعار منوچهر آتشی استخراج میکنیم. در این پژوهش روشن میشود که اگرچه در نگاه نخست آحاد و عناصر یک اثر ادبی در ارتباط با یکدیگر قرار ندارند، بلکه در تقابل با هم به سر میبرند، اما تنش میتواند ضمن آنکه عناصر موجود در کل واحد را در تقابل یکدیگر قرار دهد و منتهی به کلیتی ساختارمند میشود. بنابراین تنش به مثابۀ پیوند میان اضداد در اشکال گوناگونی به پیکرهبندی و ساختمندی شعر منتهی میشود.
دوره ۶، شماره ۲۴ - ( تابستان ۱۳۸۸ )
چکیده
خسرو و شیرین نظامی، بیشک، یکی از شاهکارهای غنایی ادب ایران و جهان است. چنین اثر ژرفی در کنار التذاذ هنری حاصل از آن، توانایی آن را دارد که همواره مورد بازاندیشی و تأمل قرار گیرد تا بدین وسیله بتوان با ژرفاندیشی و غور در ساختمانِ صوری، محتوای درونی، بلاغتِ حاکم بر بافت آن و سایر توانشهایِ ساختاریِ نهفته در آن، موارد ارزشمندی را یافت. از آنجا که صورت۱ و ساخت۲ شعر به ترتیب در دو محور افقی و عمودی به طور همزمان گسترش مییابد در بررسی کمال شعری هر اثر باید بتوان با اتکا به اصولی صورت و ساخت اثر را به طور مستقل و جدا مورد بررسی قرار داد. به همین دلیل، محور کلی این مقاله بررسی امکانات ساختاری و صوریِ نهفته در خسرو و شیرین نظامی است. بخش اول، تلاشی است در بررسی آن دسته از امکاناتِ ساختاری که در محور عمودی شعر، خود را نشان میدهد. بخشِ دوم، امکانات صوری را در چهار محورِ جدا موردِ بررسی قرار میدهد. درکِ این دو دسته از تواناییها یقیناً بیانگر اهمیتِ چنین منظومهای و اهمیتِبازاندیشی در آن است.
دوره ۷، شماره ۴ - ( شماره ۴ (پیاپی ۳۲)- ۱۳۹۵ )
چکیده
یکی از مباحثی که همواره در بحث ساختار غزل مطرح میشود، موضوع بود یا نبود انسجام در غزل است. در پژوهش حاضر، کوشیدیم با بهکارگیری رویکرد زبانشناسی نقشگرا و براساس الگوی هلیدی و حسن، انسجام غیرساختاری در غزل را بررسی و تحلیل کنیم؛ ازاینرو، پس از استخدام این الگو، تبیین اصول انسجام غیرساختاری و تفکیک آن از انسجام ساختاری، تلاش کردیم براساس غزلی از حافظ، موضوع انسجام را توصیف و تبیین کنیم. هدف ما در این مقاله این است که علاوهبر بررسی نحوۀ شکلگیری انسجام در غزلی از حافظ، بهطور کلی روشی برای پژوهش دربارۀ انسجام غیرساختاری در غزل را ارائه کنیم. شیوۀ توصیفی بهکاررفته در این پژوهش، مبتنیبر الگوی مذکور است؛ با این حال، کوشیدیم با طرح سه نکتۀ نویافته با عنوان «بَرنام»، «اشتراک مجازی در محور مشابهت» و «اشتراک مجازی در محور مجاورت»، نکتهای هرچند مختصر را به روششناسی پژوهش در این حوزه بیفزاییم.
دوره ۷، شماره ۷ - ( شماره ۷ (پیاپی ۳۵)- ۱۳۹۵ )
چکیده
یکی از مباحثی که همواره در بحث از ساختار غزل مطرح میشود، موضوعِ بود یا نبودِ انسجام در غزل است. در همین راستا، مقاله پیشِ رو در پیِ آن است که با به کارگیری رویکرد زبانشناسی نقشگرا و استخدامِ الگویِ انسجامِ ساختاری، ساختارِ تماتیکِ غزلی از حافظ را بررسی کند. بنابراین هدف از انجام این پژوهش آن است که با تحلیلِ ساختارِ تماتیک «بند» و نحوۀ سازماندهی عناصرِ درونی آن چگونگی، بروز و ظهورِ انسجام ساختاری را در غزل فارسی بحث و بررسی کند. از این رو پس از تبیینِ کلیاتی دربارۀ فرانقشها، نحوۀ سازماندهی جمله از منظرِ ساختارِ تماتیک، و گونههای نشاندار و بینشانِ ساختار آغازگر-بیانگر در زبانِ فارسی مطرح میشود. در ادامه با استخدامِ روشِ توصیفی تحلیلی در بررسی ساختارِ تماتیک جملات، غزلی از حافظ بررسی میشود. این بررسی علاوه بر آشکار کردنِ نکاتی دربارۀ انسجامِ ساختاری غزل و نحوۀ سازماندهی ساختارهای مضمونیِ آن، برخی از تلقیهای پنهان شاعر را نیز که در خلال این بررسی برجسته میشوند تحلیل میکند. در پایان مشخص میشود که با اتکاء به این روش میتوان موضوعِ انسجام را در بسیاری از غزلهای حافظ با اتکاء به نحوۀ سازماندهی ساختار آغازگر-بیانگر تحلیل و بررسی کرد.
دوره ۸، شماره ۳۱ - ( پاییز ۱۳۹۴ )
چکیده
لوتمن با الهام از نگرشهای زبانشناختی دوسوسور و یِلْمْزلِف و تکیه بر روششناسی ساختارگرا نظریات بکر و بدیعی در بابِ چگونگی تحلیلِ ساختارِ اثر هنری به دست میدهد. او با طرحِ موضوعِ «هنر به مثابۀ نظامِ نظامها» نشان میدهد که اثر هنری نوعی «نظامِ الگوسازِ ثانوی» است که بر اساسِ الگوی اولیۀ زبان شکل میگیرد. با این همه، اثر هنری از آنجایی که اطلاعاتِ بیشتری را در فضای محدودتری میگنجاند، نسبت به زبانِ معمول ساختار پیچیدهتری دارد. بنابراین مقالۀ پیش رو میکوشد ضمنِ بررسی خاستگاههای نظری اندیشۀ لوتمن، استدلالهای وی را در این باره بررسی و تحلیل کند. در این بررسی مشخص میشود که در اثر هنری، تمامی فرمها قابلیتِ آن را دارند که سمانتیره یا دلالتمند شوند. بر این اساس، در اثر هنری چندین نظام به طور همزمان فعّال میشوند؛ تنش و برخورد بین این نظامها موجبِ تشدید یا تقویتِ دلالتمندی اثر و در نتیجه غنای آن میشود. در پایان این بررسی، نگارنده با طرحِ موضوع «انتظام معنایی» یا «بازی مدلولها» میکوشد نکتهای هرچند مختصر در حوزۀ نشانهشناسی شعر پیش روی نهد.
دوره ۹، شماره ۳۳ - ( بهار ۱۳۹۵ )
چکیده
مربع نشانهشناختی به مثابۀ الگویی که مبانی دلالت را طرح و تبیین میکند نخستین بار توسط گِرِماس طراحی شد. این الگو که بر نحوِ اولیۀ دلالت استوار است و حاصلِ بسطِ منطقی تقابلهای دوگانی به شمار میرود، در آغاز، برای تحلیلِ ساختار روایت به کار گرفته شد، اما بعدها گرماس، راستیه و برخی از اعضای مکتبِ پاریس آن را در حوزۀ نشانهشناسی شعر نیز به کار بردند. با وجود این، در پژوهشهایی که بر این اساس در ادبیات فارسی صورت گرفته است، این الگو عمدتاً در تحلیلِ ساختار روایی حکایتهای منظوم یا منثور استفاده شده است و تحقیقِ مستقلی که موضوعِ دلالتمندیِ شعر را بر اساسِ مربعِ نشانهشناختی توجیه و تبیین کند به چشم نمیخورد. بر این اساس، پژوهش حاضر میکوشد ضمنِ ارایه کلیّاتی دربارۀ این الگو، آن را در خوانشِ نشانهشناختی شعر به کار گیرد. بنابراین، پس از بررسی مؤلفههای اصلی مربعِ نشانهشناختی و نحوۀ ترکیبِ این مؤلفهها، کوشیده شده است نحوۀ سازماندهی درونی عناصر، به طورِ موردی، در غزلی از عطار، مولوی و حافظ بر این اساس بررسی و تحلیل شود. چنین پژوهشی علاوه بر اینکه امکانِ بررسیِ ساختاری غزل را از چشماندازِ نشانهشناسی فراهم میآورد و برخی از تلقیهای پنهانِ شعر را آشکار میکند، الگویی خوانندهمحور به دست میدهد که نشان میدهد یک خوانندۀ توانمند چگونه مؤلفههای معناشناختی را، در راستایِ فهم شعر، شناسایی و طبقهبندی میکند.
دوره ۱۰، شماره ۱ - ( فروردین و اردیبهشت ۱۳۹۸ )
چکیده
روزبهان بقلی از مهمترین چهرههای تصوف در قرن ششم است که زبان عرفانیِ ویژهای دارد. زبان نزد روزبهان اشکال متنوعی دارد. یکی از این اشکال، زبان تجریدیِ اوست. پژوهش حاضر در پی آن است با استفاده از الگوی مربع نشانهشناختی به زبان تجریدیِ روزبهان بپردازد. بنابراین، هدف از انجام این پژوهش آن است که با توجه به بیانناپذیریِ تجربۀ عرفانی، به تبیین خصایص زبان تجریدیِ روزبهان و بهدست دادن بستری برای فهم تجربۀ او دست یابد. از این رو، نگارندگان پس از تبیین کلیاتی دربارۀ زبان عرفانی او، به نظریۀ بیانناپذیری زبان عرفان میپردازند تا علت توجه عارف به رویکرد تشبیهی، تنزیهی، سلبی و ایجابی تبیین شود. سپس با تحلیل سازوکار سلبی، ایجابی، تشبیهی و تنزیهی در زبان عارفان، بستری برای رویارویی با زبان تجریدیِ روزبهان فراهم شود. در ادامۀ الگوی مربع نشانهشناختی معرفی و وضعیتهای دهگانۀ نشانهها تحلیل و بررسی میشود.
چنین مطالعهای آشکار میسازد که زبان تجریدیِ روزبهان از میانِ سه تقابل، یعنی تباین منطقی، تضاد و استلزام، گرایش بیشتری به تباین منطقی دارد. این امر از آنجا ناشی میشود که روزبهان معمولاً از مقولههای کلان و عظیم هستی سخن میگوید که در دو قطب کاملاً متناقض قرار دارند. بنابراین، او گاه این دوگانیها را کنار هم قرار میدهد و جمع میکند و فراواژۀ «مرکب» میسازد. گاه هر دو مقوله را سلب میکند و فراواژۀ «خنثا» میآفریند و گاه با سلب یکی و ایجاب دیگری «نماگر مثبت» میآفریند. گاهی نیز همزمان یک مقوله را هم سلب و هم ایجاب میکند و فراواژۀ «بینام» تولید میکند؛ اما به هر روی، از آنجا که روزبهان از ساحتی سخن میگوید که به تعبیر خودِ وی، انسان عارفگویی ناسوتی است که سرّ لاهوت را بهزبان میآورد، از این رو تباین منطقی که مستلزم جمعِ ضدّین است، در زبان تجریدیِ وی بیش از همۀ تقابلها بهچشم میآید. در ضمن، فراواژههای مرکب، خنثی، بینام و نماگر مثبت که مایههای تجریدی تجربه را افشا میکنند از فراواژههای پرکاربرد زبان تجریدی روزبهان بهشمار میآیند.
دوره ۱۰، شماره ۳۸ - ( تابستان ۱۳۹۶ )
چکیده
رولان بارت در دورۀ دوم اندیشگری خود اساساً متوجه نقدِ امرِ بدیهی است. او معتقد است آنچه خود را بهمثابۀ امر طبیعی، جهانشمول و بدیهی وانمود میکند، محصولِ فراشد طبیعیسازی است که بهواسطۀ آن امرِ ایدئولوژیک در نهایت خود را بهصورت امر بدیهی نشان میدهد. بر این اساس، محصول نهاییِ فراشد طبیعیسازی، بهزعم بارت، همسازهای است که امر بدیهی از طریق آن متجلی میشود. در نتیجه بارت بهمنظور نقد امر بدیهی و نیز افشای تلویحات ایدئولوژیکِ همسازه، برابرنهادی را با عنوان ناسازه مطرح میکند. ناسازه بهمثابۀ سلاحی علیه فریبکاریِ زبان است که با اتکا به آن میتوان به خوانش متفاوتی از متن روی آورد. با این همه، بارت هرگز تبیینِ روشنی از سازوکار نشانهشناختی همسازه و ناسازه بهدست نمیدهد. به همین سبب ممکن است تصور شود که چرخش نظری بارت متضمنِ نفی آموزههای پیشین او در باب نشانه است. بر این اساس، پژوهش حاضر میکوشد ضمن بررسی مبانی نشانهشناختی همسازه و ناسازه، عواقب و نتایج منطقی این تلقی را بررسی کند. در پایان مشخص میشود که رویکرد بارتِ دوم اساساً متأثر از نقد روابطِ سلسلهمراتبی حاکم بر معانی صریح و معانی ضمنی است.
دوره ۱۰، شماره ۴۰ - ( زمستان ۱۳۹۶ )
چکیده
نورتروپ فرای (۱۹۱۲ ـ ۱۹۹۱م)، پژوهشگر کانادایی و منتقد شهیر قرن بیستم، عموماً بهواسطۀ تحلیلهای اسطورهشناختی خود نام برآورده است. با این همه، فرای علاوه بر نقد اسطورهای، اعم از نقد آرکیتایپی و نقد میتوسی، به انواع ادبی و ردهبندی سمبولها نیز اشتغال خاطر داشت. کوشش وی در جهت تبیین ساختارگرایانۀ گونههای ادبی، مانند کمدی، رمانس، تراژدی و طنز، بیانگر گرایش وی به بررسی انواع ادبی است. اما بهنظر میرسد ردهبندی سمبولها نزد فرای اهمیت ویژهای در استقرار نظریۀ ساختارگرایانهاش دارد. با این همه، در پژوهشهایی که به زبان فارسی دربارۀ فرای صورت گرفته، این موضوع اساساً مغفول مانده است. به همین سبب پژوهش حاضر ضمن بازطرح مبانی نظری فرای درباب ردهبندی سمبولها میکوشد منابعی را که وی بهطور مستقیم یا غیرمستقیم از آنها متأثر است، آشکار کند. در همین راستا پژوهش حاضر نهفقط اهمیت واحد ساختاریِ متمایزی بهنام سمبول را در سطوح چندگانۀ ادبی متذکر میشود، بلکه میکوشد اَشکال و صور ظهورِ سمبول را در این سطوح بررسی کند.
دوره ۱۴، شماره ۵۶ - ( زمستان ۱۴۰۰ )
چکیده
پژوهش حاضر برآن است تا با طرح جهان ادبی بهمثابۀ جهان ممکن، ضمن قول به خودبسندگی اثر ادبی، بدیلی دربرابر آن دسته از نظریاتی بهدست دهد که اثر ادبی را بازتاب وضع امور در جهان واقع تلقی میکنند. به همین سبب پس از طرح بحثی درباب خودبسندگی اثر ادبی که بهواسطۀ نیروهای درونسو شکل میگیرد، موضوع بافتگرایی را از موضع کلانِ فرهنگی، پدیدارشناختی و زبانشناختی میکاود. این پژوهش بهلحاظ روشی، تلفیقی از رویکردهای پدیدارشناختی و زبانشناختی را در بررسی بافت ادبی بهکار میبندد تا اصول موضوعۀ جهان ممکن ادبی را در پرتو موضوعاتی مانند صورتهای سمبلیک، تمامیت، ناهمسانی معناشناختی، ناممکنِ محتمل، منطق درونی اثر و خوانش نشانهشناختی تبیین کند. در این بررسی، مشخص میشود که در معناشناسی جهان ممکن ادبی، نظریۀ هماهنگی صدق در قیاس با نظریۀ تطابق صدق کارایی بیشتری دارد و جهان ادبی، ضمن تعلیق کارکرد ارجاعی متن، شکلگیری معنا را نه از طریق ارجاع به وضعیت امور در جهان خارج، بلکه از طریق انتظام درونی اثر ممکن میسازد.
دوره ۱۵، شماره ۲ - ( خرداد و تیر ۱۴۰۳ )
چکیده
یکی از ویژگیهای عرفان روزبهان از عارفان سده ششم، توجه ویژه به موضوع عشق و شرح مراحل آن است. شرح این مراحل موجب ایجاد زبان خاص عرفانی در عبهرالعاشقین شده است. عبهرالعاشقین که بهطور ویژه بهموضوع عشق میپردازد، حاصل تجربههای عرفانی روزبهان است و از صیرورت مدام سالک حکایت میکند. تجربه این «شدنهای» پیوسته وقتی در بستر زبان جاری میشود، ویژگیهای خاصی به خود میگیرد. تحلیل زبان عرفانی ویژه او در مراحل مختلف صیرورت سالک در مراتب عشق با استفاده از الگوی گفتمان پویا میسر میشود. این الگو نشان میدهد زبان عرفانی عبهرالعاشقین ایستا نیست و بنیاد آن بر تحول است. هدف این پژوهش روشن کردن مسیر پویایی تجربه عرفانی سالک در طریقت عشق و در بستر زبان است. بر این اساس، این پژوهش به بررسی«هویت» و مسیر «شدن» سالک خواهد پرداخت. با استفاده از مربع معناشناسی بخشی از روند صیرورت در کلام را میتوان بررسی کرد. این مطالعه آشکار میکند که هویت سالک، عبارت از عارفی است که به مقام فنای صفاتی رسیده است، اما خشنودی به عشق انسانی و توقف در آن حجاب راه اوست. غایت سیر سالک دیدار تجلی جمال الهی در سیمای معشوق انسانی و رسیدن به فنای ذات و توحید است. فعل مؤثر «خواستن» بههنگام گزینش میان دو راهِ توقف یا پویایی نمود مییابد. فعل مؤثر «بایستن» در تقدیر حقتعالی در قرار دادن امتحان عشق تجلی مییابد. اما رسیدن سالک به فاعل «توانشی» و منزل مشاهده و وصل به فضل و جذبه الهی میسر است نه اراده سالک.
دوره ۱۵، شماره ۵۸ - ( تابستان ۱۴۰۱ )
چکیده
محاکات بهمثابۀ یکی از دیدگاههای بنیادین دربارۀ سرشت هنر و ادبیات، از عهد یونان باستان تا قرن هجدهم میلادی همواره در فلسفۀ هنر نظریهای مسلط بهشمار میرفته است. در دورۀ معاصر نیز اندیشمندانی نظیر اوئرباخ، ژرار و نیز پیروان مکتب شیکاگو ـ هر یک از منظری خاص ـ قرائت تازهای از آن به دست دادهاند. با این همه، محاکات اساساً بهعنوان نظریهای ضدفرمالیستی محسوب میشود که به سبب پایبندی به اصل ارجاع، وضع امورِ جهانِ واقع در کانون توجّهات آن قرار دارد. براساس این تلقی، نظریۀ محاکات متضمّن آن است که صدق و کذب آثار هنری/ ادبی را براساس اصل تطابق و توجه به کارکرد ارجاعی زبان در آثار هنری بررسی کند. به همین دلیل است که محاکات در نظام فکری افلاطون منتهی به موضع ضدّ هنری او میشود. به هر روی، پژوهش حاضر از بطن سنت محاکاتی در فلسفه هنر برآمده و با تکیه بر اصول موضوعه نظریۀ محاکات کوشیده است تا ضمن بررسی خاستگاههای این دیدگاه، استدلالهایی اقامه کند که به موجب آن تقلید چنانچه متوجه فرم و نه موضوع محاکات باشد، این نظریه قابلیّت آن را دارد که در خوانشی نو بهمثابۀ درآمدی بر نظریۀ فرمالیستی و نه الزاماً نظریهای بدیل یا رقیب با آن درآید. در این پژوهش، روشن میشود که محاکات در معنای خاص آن، در مرتبۀ نخست مستلزم انتزاع فرم وضع امور است. فرم انتزاعشده در مرتبۀ دوم براساس مادّه هنری (که در هنر کلامی زبان و نشانههای آن است) از نو پیکرهبندی میشود و صورت جدیدی پیدا میکند. به این منوال، صدق و کذب اثر هنری در این صورت نه از طریق ارجاع بیرونمتنی به جهان خارج که از طریق بررسی نظام درونی اثر ممکن است؛ موضوعی که مستلزم قول به خودبسندگی اثر هنری ـ که از آموزههای بنیادین فرمالیسم است ـ نیز تواند بود.
دوره ۱۶، شماره ۶۱ - ( بهار ۱۴۰۲ )
چکیده
فرای متأثر از نگرشهای تفسیری قرون وسطی و متعهد به آموزههای اصحاب نقد نو و تکیه بر روششناختی ساختارگرا، نظریات بدیعی دربارۀ چگونگی تحلیل ساختار اثر ادبی بهدست داده است. او در بوطیقای ادبی خود، معنای اثر ادبی را برساختهای از عناصر و مؤلفههایی میداند که از زوایای چهارگانه وجه، سمبول، آرکیتایپ و ژانر میتوان به آن دست یافت. در چنین چارچوبی، او مؤلفههای ایتوس، میتوس و دایانویا را عناصر اساسی برسازندۀ معنا بر میشمارد. اما در این میان، به نظر میرسد به شکلی درخور به ایتوس پرداخته نشده است. در این جستار ابتدا با واکاوی لوازم و عواقب نظری آنچه فرای بدان پایبند است، میکوشیم پاسخی برای این مسئله به دست دهیم که اولاً، چرا در نقد اتیکال، که الزاماً مبتنی بر ایتوس است، ایتوس کنار گذاشته میشود. در ادامه، ضمن تبیین روششناختیِ تحلیل فرای، ایتوسِ وانهادهشده به چه شکلی در چارچوب نظری فرای نمایان میشود. در پایان مشخص میشود که ایتوس نه بهواسطۀ ملاحظات روششناختی، بلکه بهسبب ملاحظات غایتشناختی بخشی از چارچوب نظری فرای را تشکیل میدهد.
دوره ۱۷، شماره ۶۷ - ( پاییز ۱۴۰۳ )
چکیده
داستان کوتاه «لاتاری» نوشتۀ شرلی جکسون، آیین سالانۀ بختآزمایی را در یک روستای کوچک آمریکایی به تصویر میکشد. داستان بهنحوی غریب و ترسناک به پایان میرسد. این داستان معطوف به آن دسته از هنجارها و آداب و رسوم فرهنگی است که بهمثابۀ آگاهی کاذب عمل میکنند و سوژه را به انجام کنشهایی پیشتأملی هدایت میکند. کنشهایی که بیشتر در متن پراکسیس اجتماعی روی میدهند و بنابراین فاقد عقلانیت لازم هستند؛ چراکه اساساً رانۀ پیشبرندۀ این کنشها ارادۀ کورِ اجتماعی است. بر این اساس، با توجه به ماهیت این داستان و در پاسخ به این پرسش که «ایستادن در صف مرگ» چه ارتباطی با بختآزمایی دارد و علت تداوم این آیین چیست، نگارنده با استخدام الگوی اسطورهشناختی رنه ژرار بهعنوان چهارچوب کلّی نقد ضمن تحلیل و نقد داستان حاضر، به تبیین شاخصهای جامعه ـ روانشناختی اثر میپردازد. در پایان مشخص میشود بنیان این داستان مبتنی بر فراشد قربانی بهمثابۀ امری آیینی است که در مرتبهای «متقدم بر بازنمایی نمادین» عمل میکند. فراشد قربانی ضمن بازنمایی واقعیات مادی، نظام درونی اثر را سروسامان میبخشد.