نسبت اسطوره و داستان مدرن ایرانی از منظری فلسفی | ||
| نقد ادبی | ||
| Article 4, Volume 14, Issue 55, 1400, Pages 101-139 PDF (716.01 K) | ||
| Document Type: پژوهشی -نظری اصیل | ||
| Author | ||
| فواد مولودی* | ||
| استادیار زبان و ادبیات فارسی. پژوهشکدۀ تحقیق و توسعۀ علوم انسانی (سازمان سمت) | ||
| Abstract | ||
| در مقالۀ حاضر کوشیدهایم از منظری فلسفی، نسبت اسطوره و داستان مدرن ایرانی را نشان دهیم. هگل در صورتبندیِ ایدئالیستی خود از تاریخ فلسفۀ هنر نشان داد که در مراحل آغازین تمدن، هنر نتیجۀ پیوند «مطلق» با «کل جوهری» بوده است، اما در مراحل متأخر، مطلق از وحدت خلسهآور خود با کلیت به درآمده است و بهتبع این، هنر نتوانسته است یگانگی مطلق با کلیت را نشان دهد. هایدگر و لوکاچ نیز متأثر از هگل بودند و گسست هنر معاصرشان از ذات را نشانۀ زوال میدانستند، اما اعضای مکتب فرانکفورت آرای جدیدی طرح کردند و نشان دادند که هنر و ادبیات مدرن به انحای مختلف از واقعیت فاصله گرفته و برای پیوند با ذات، کلیت و وحدت کوشیده است. در داستان مدرنیستی یکی از راههای برقرای نسبت با وحدت و کلیت، نمایش اسطوره در داستان است. در این داستانها به موازات فرمزدایی و نمایش ازهمگسیختگی جهان معاصر در فرم تازه، شاهد حرکت به گذشته نیز هستیم و وحدت اساطیری در قالب آوانگاردیسم فرمی نشان داده میشود. این دیالکتیک خود متضمن وحدت است. از این منظر، در داستان مدرن ایرانی، از سال 1300 تا 1357ش، هدایت و گلشیری نمایندۀ اصلی دو گسست بنیادین هستند که همزمان با فرمزدایی مدرن از فرمهای رایج زمانۀ خود، رجعت به گذشته نیز داشتند و اسطورههای ایرانی را در قالب استحاله و واسازی، در آثار خود گنجاندند. در مقالۀ حاضر، نشان دادهایم که این دو نویسنده در حرکتی دیالکتیکی، هم روح امر مدرن و هم ضرورت بازنمایی و بازخوانی امر تاریخی را نشان دادهاند. | ||
| Keywords | ||
| فلسفۀ هنر; هگل; مکتب فرانکفورت; اسطوره; داستان مدرنیستی; کلیت; ایدئال | ||
| References | ||
|
| ||
|
Statistics Article View: 312 PDF Download: 185 |
||
| Number of Journals | 45 |
| Number of Issues | 2,171 |
| Number of Articles | 24,674 |
| Article View | 24,431,605 |
| PDF Download | 17,550,017 |